شامگاه اشکانیان/ عبور از تاریخ ایران

نقش برجسته‌ای از دوره‌ی اشکانی موزه‌ی متروپولیتن نیویورک

به قلم دکتر کورش سالاری

اشکانیان پس از مرگ بلاش یکم یعنی از سال ۷۸ میلادی همواره دچار نبردهای داخلی بودند، که برخی میان اعضای خاندان اشکانی برای رسیدن به شاهی و برخی دیگر بر اثر شورش‌های فرمانروایان محلی بود. این مشکلات داخلی اشکانیان را به مرور زمان ضعیف کرد. در این دوران رومیان که اشکانیان را دچار آشوب‌های داخلی می‌دیدند از فرصت استفاده کرده و پیاپی دست به تهاجم به مرزهای ایران می‌زدند. پس از بلاش یکم گروهی از شاهان به فرمانروایی رسیدند که خاستگاه آنها روشن نیست، مانند بلاش دوم، برادرش پاکر سوم و اردوان چهارم، شاید آنها در یک زمان و در ولایات مختلف پادشاهی کردند، زیرا تاریخ سکه‌هایی که از آنها به جا مانده در هم تداخل دارند. منازعات خانگی دست رومیان را برای مداخله در امور ایران باز گذارد و به واسطه همین مداخلات ترایانوس، امپراتور روم لقب پارتیکوس(فاتح پارس) گرفت. پیروزی‌های امپراتور در کرانه‌های دجله و تسخیر سلوکیه سبب شد که وی رویای فتح هند در سر بپروراند. خسرو پادشاه اشکانی که از سال ۱۰۷ میلادی پادشاهی می‌کرد‌، چاره‌ای جز فرار ندید و مملکت را که قبلاً سپاه امپراتور از آن گذشته بودند به تباهی کشاند. ترایانوس‌، پارتا ماسپات (پسر خسرو‌) را با آیین و تشریفاتی با شکوه در تیسفون به پادشاهی برگزید  و آنگاه از متصرفات  اشکانیان عقب نشست. امپراتور در میانه راه در سلینوس از نواحی کیلیکیه بیمار شد و درگذشت. هاردیانوس‌، جانشین ترایانوس در سال ۱۲۳ میلادی با خسرو قراداد صلح بست. پس از خسرو، برادر بزرگترش بلاش دوم به پادشاهی رسید که هیجده سال فرمانروایی کرد و پس از او بلاش سوم بر تخت شاهی نشست. (۱) پادشاه پارت، پس از تهیه تدارکات هجوم به سوریه، از فرات عبور کرد‌، به سوریه داخل شد، سپاه اشکانی، بر اثر حمله رومیان عقب‌نشینی کردند و شکستی عظیم خوردند. پادشاه اشکانی تقاضای صلح کرد، ولی رومیان بدان سوی دجله رسیده بودند، تیسفون تسخیر شد و کاخ شاهی سوخته شد، اما پس از مدتی به علت سرایت طاعون آزاد شد. این مرض از سرحدهای ایران حرکت کرده بود و ظاهراً به واسطه سپاهیان رومی که از سواحل ارس به بین‌النهرین فرود آمده بودند، توسعه یافت، به تمام آسیای غربی، مصر، آسیای صغیر سرایت کرد و از راه یونان به ایتالیا رفت. رومیان بابل را تخلیه کردند، اما بعضی ایالات واقع در ساحل فرات را نگهداشتند و حمایت خود را بر ارمنستان حفظ کردند. جنگ داخلی که در روم ایجاد فکر انتقام ایرانیان و رومیان را برانگیخت، ولی هرگز تحقق نیافت.(2)

با مرگ بلاش سوم، پسرش بلاش چهارم بر تخت شاهی نشست و در ایام پادشاهی او بار دیگر جنگ با رومیان درگرفت و  تیسفون بار دیگر  به دست رومیان افتاد و پایتخت دچار غارت و حریق شد و فقط به علت اشکالاتی که در سپاه رومیان دچار شد، امپراتور روم عقب‌نشینی کرد. در بازگشت کوشید تا شهر مستحکم هتره را تسخیر کند، مدافعان جسور شهر که اعراب و پارتی‌ها بودند رومی‌ها را به شدت مستأصل کردند و با تلفات سنگین به رومی‌ها اجازه تسخیر شهر را ندادند… بلاش هم با آنکه دوباره به سلطنت بازگشت و تا ده سال بعد از واقعه غارت تیسفون هنوز زنده بود قادر به تلافی ماجرا نشد. ظاهرا باقی عمر او در ترمیم ویرانی‌ها و در اختلاف با نجبا و مدعیان گذشت. (3)

بلاش یکم

بلاش پنجم و برادرش اردوان پنجم که بلافاصله پس از مرگ پدر درگیر جنگ با یکدیگر شدند، بر اثر این منازعات حیات دولت پارت به خطر افتاد، به خاطر همین اختلافات داخلی پارت امپراتور جدید روم کاراکالا، به سنای روم تبریک گفت. به هر روی‌، اختلافات داخلی پارت یک بیماری مزمن و مهلک شده بود و خاندان‌های پارت با درگیری در آن ندانسته و به نفع مخالفان خارج و داخل اساس دولت خویش را آماده سقوط ناگهانی می‌کردند. بلاش پنجم که زودتر از طرف روم به سلطنت شناخته شد با پناه دادن دو تن از مخالفان روم، یک شاهزاده اشکانی و یک فیلسوف کلبی که از قلمرو روم نزد وی پناه آوردند، بهانه‌ای به دست کاراکالا داد تا به تهدید پارت بپردازد. اما وی بدان سبب که با تحریکات نجبا و مخالفت برادرش اردوان مواجه بود، پناهندگان را تحویل داد و از درگیری با امپراتور کنار کشید، در نهایت او در کشمکش با برادر هم توفیقی نیافت و طی چهار سال اول سلطنت او نواحی غربی ایران بیشتر به دست اردوان افتاد… اردوان پنجم برخلاف بلاش قدرت و اراده بیشتری در مقابله با دشواری‌ها از خود نشان داد. کاراکالا امپراتور روم در سال بعد سفیری نزد اردوان فرستاد و خواستگار دختر اردوان گشت.(۴)… قرار شد امپراتور روم به ایران بیاید و دختر را ببرد، کاراکالا که در حقیقت به غارت آمده بود مجلس عروسی را تبدیل به صحنه غارت و راهزنی کرد. از سرکردگان پارت که بدون اسلحه و برای جشن به مهمانی آمده بودند بسیاری کشته شدند و خود اردوان به زحمت موفق شد از سوءقصد دشمن جان به در برد. امپراتور هم این توطئه خائنانه را به عنوان پیروزی بزرگ به سنای روم مژده داد و در سکه‌ای که به این مناسبت زد خود را فاتح پارت خواند… حتی فرمان داد گورهای فرمانروایان را ویران و استخوان‌های ایشان را پراکنده کنند، پس از آن خود برای تفریح و شکار به ادسا رفت و آماده دستبرد به قلمرو پارت بود که به دست نگهبانان خویش کشته شد.(5)

اردوان فورا مشغول جمع‌آوری لشگری گردیده، ولی قبل از اقدام او ماکرینوس جانشین کاراکالا در رسیدند و مذاکرات شروع شد. اردوان تخلیه بین‌النهرین و تادیه غرامت زیادی مطالبه کرد و چون پذیرفته نشد جنگ در گرفت. سواره نظام پارتی در این جنگ اسلوب قدیم خود را به کار برد و تیرهای ایرانی و نیزه‌های سوارانی که در زیر پولاد و سوار شتر بودند رومی‌ها را عاجز کردند:

دو روز جنگ بی‌نتیجه بود، روز سوم ایرانیان پیروز شدند و رومیان تقاضای صلح کردند و مبلغ زیاد به عنوان غرامت پرداختند، ولی تخلیه بعضی از قسمت‌های بین‌النهرین که از جنگ‌های سابق در تصرف رومی‌ها مانده بود به جهت انقراض دولت اشکانی صورت نگرفت(6)

حتی نجبای پارت که در طی سال‌ها گرفتار جنگ‌های داخلی از پیروزی اردوان ناراضی شدند چرا که غلبه او ممکن بود تحریکات خیانت‌آمیز آنها را با عقوبت و تنبیه یک فرمانروای مقتدر مواجه سازد. از این در شورش تازه‌ای که به وسیله اردشیر و پدرش پاپک‌، در پارس بر ضد پادشاهان محلی روی داد و منجر به معارضه با پادشاه بزرگ پارت شد‌، آنها از کمک به اردوان خودداری کردند و حتی به دشمن پیوستند‌. به قول طبری (۷) با رسیدن اردشیر به قدرت‌، به کرمان تاخت و پس از دستگیر کردن بلاش برادر و رقیب اردوان‌ و گماردن پسر خود (۸) که او هم اردشیر نامیده می‌شد، به مرزبانی کرمان، به برانداختن فرمانروایان نواحی ساحلی رفت و آنان را کشت و به سراسر منطقه جنوب تسلط یافت و در گور فیروزآباد آتشکده و کاخ سلطنتی ساخت. اردوان نگران از پیروزی‌های اردشیر، نیروفر، شاه اهواز را مأمور دستگیری اردشیر کرد. اردشیر پس از تصرف اصفهان به جنگ شاه اهواز شتافت و او را شکست داد(9)

اکنون اردوان خود ناگزیر از رویارویی با اردشیر شد، اما در نبردی سرنوشت‌ساز، در محلی به نام هرمزدگان‌، در ۲۸ آوریل ۲۲۴ میلادی هم تاج باخت هم جان.(۱۰) که اردشیر پیاده شد و سر اردوان را لگدمال کرد. اردشیر با مرگ اردوان خود را شاهنشاه تازه خواند.(۱۱) این پیروزی تاریخ شاهنشاهی اشکانیان را به خط پایان برد. در فارس دودمانی از شاهزادگان محلی سر برآوردند که می‌بایست عظمت شاهنشاهی هخامنشیان را بازگردانند و مدت چهارصد سال رومیان را از پیشروی به سوی مشرق بازدارند. بنیانگذار این شاهنشاهی از دومان ساسان بود. (12)

نتیجه:

با ایجاد حکومت اشکانی در ایران که قلمرو کشور را از تهاجم بیگانگان شرق و غرب حفظ می‌کرد، فرهنگ و تمدن ایرانی توانست راه خود را ادامه دهد و از دستبرد هجوم بیگانه مصون ماند. از سوی دیگر وجود ایران پارتی مستقل و نیرومند چون سدی در میان شرق و غرب حائل شده و مانع بود که آن دو به یکدیگر دست‌اندازی کنند و در صدد انهدام یکدیگر بر آیند. به همین دلیل گرفتاری‌های فراوان داخلی حکومت در برابر گرفتاری‌هایی که در خارج از مرزها گریبانگیرش بود، بسیار ناچیز می‌نمود.

پارت‌ها از بدو ورود به عرصه سیاست جهانی رقیبی سرسخت چون امپراتوری روم مواجه شدند که آن نیز در شرف تکوین و نضج بود. این دو قدرت همواره در برابر یکدیگر آماده دفاع یا در حال تعرض بودند. خاطر اشکانیان در طول زندگی دراز خود هیچ‌گاه از این همسایه غربی آسوده و فارغ نبود. این جنگ‌ها نتیجه نهایی نداشت زیرا هر چند در دوران پایانی این حکومت چندین بار تیسفون مورد تاخت و تازه و تاراج رومی‌ها قرار گرفت، ولی هر بار دشمنان رانده شدند و در شامگاه زندگی حکومت پارتی فتح با ایشان بود. زمانی که مبارزات پارسی ضد پارتی آغاز شد، اردشیر پاپکان با درایت توانست سلسله اشکانی را پس از ۴۷۰ سال منقرض نماید و امپراتوری جدید با ویژگی‌های تازه متکی بر آیین واحد و رسمی بنا نماید.

منابع:

۱-هوار، کلمان، ایران و تمدن ایرانی،ترجمه حسن انوشه،تهران، انتشارات امیرکبیر،۱۳۷۵، ۱۲۷

۲_گیرشمن، ر، ایران از آغاز تا اسلام، ترجمه محمد معین، تهران ،نشر علمی فرهنگی، ۱۳۸۰، ۳۰۷,۳۰۶

۳_زرین‌کوب، عبدالحسین‌، تاریخ مردم ایران، جلد دوم، تهران، انتشارات امیرکبیر‌، ۱۳۸۴ ، ۴۰۵

۴_کالج، مالکوم، اشکانیان، پارتیان، ترجمه مسعود رجب‌نیا، تهران، انتشارات هیرمند، ۱۳۸۵ ، ۱۵۳

۵_زرین‌کوب، همان، ۴۰۶

۶_پیرنیا، حسن، ایران قدیم، تهران، انتشارات اساطیر،۱۳۷۳، ۱۶۶

۷_طبری، ۵۸۲/۲ .

۸_طبری توضیح نمی‌دهد، پس چگونه چند صفحه پایین‌تر می‌نویسد: «اردشیر روزگاری دراز به سر برد و فرزند نیاورد»! و یا این‌که از زبان اردشیر می‌گوید:« چگونه غمین نباشیم که به مشرق و مغرب شمشیر زده‌ام تا مقصد خویش یافته‌ام و پادشاهی پدرانم بر من راست شده و بی فرزند باشم و بی دنباله بمیرم»؟

۹_ ابن اثیر، ۴۴۴/۱.

۱۰_ طبری ، ۵۸۳/۲ .

۱۱_ همان جا، ۵۸۴/۲ .

۱۲_هوار، همان.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *