سیستان در گذر زمان

دکتر کورش سالاری

نقش تاریخی و فرهنگی سیستان در جهان ایرانی نقش بسیار قابل توجه است که در گذشته‌های دور مرکز تلاقی و محل بالیدن فرهنگ و تمدن‌های بزرگ بوده است. فرهنگ و تمدن‌های کهن پیش از تاریخی سیستان نشان‌دهنده دستیابی ساکنان این گوشه از فلات ایران در هزاران سال پیش به نوع تکامل‌یافته‌ای از زندگی شهرنشینی است،‌ بر اساس کاوش‌های باستان‌شناسی سابقه تاریخی و قدمت تمدنی سیستان را می‌توانیم تا هزاره چهارم پیش از میلاد به عقب ببریم، تمدن شهرسوخته تا سده‌های پایانی هزاره سوم پیش از میلاد پایدار بود، گویا در حوالی سال‌های ۲۱۰۰ تا ۲۰۰۰ ق. این تمدن از رونق افتاد و متروک می‌گردد. این شهر باستانی یکی از بزرگترین مراکز استقراری دوران آغاز شهرنشینی در فلات ایران بوده است و طی حیات 1000-1200 ساله خود نقش ارتباطات فرهنگی – بازرگانی بسیاری از طریق مبادله کالا و به ویژه سنگ لاجورد با سایر مراکز تمدنی پیرامون خود داشته و به عبارتی مرکز پایتخت حوزه فرهنگی هیرمند بوده که مرزهای آن از جنوب قندهار در افغانستان تا سواحل دریای مکران کشیده شده بوده است .کشفیات باستان‌شناسی نشان داده‌اند شهرسوخته جامعه پیشرفته‌ای بوده که در زمینه‌های گوناگون هنری، علمی و فرهنگی از رشد قابل توجهی برخوردار بوده‌اند و در این زمینه شواهد گوناگونی چون وجود خط‌کشی با دقت بین 1 تا 1.5 میلی‌متر، جراحی جمجمه، چشم مصنوعی، تخته بازی شطرنج مانند و پویانمایی و مانند آن وجود دارند که نشان‌دهنده وجود جامعه‌ای پویا هستند. به احتمال زیاد و با متروک شدن شهرسوخته و روستاهای اقماری آن تقریبا در حدود 1500 سال منطقه فاقد استقرارگاه‌های انسانی بوده است اما با ظهور هخامنشیان و بنیانگذاری شهر زرک ( دهانه غلامان امروز)، زندگانی در منطقه از سر گرفته شده است و آثار بسیار زیادی از ادوار مختلف تاریخی مانند کوه خواجه دوران پارتی- ساسانی، قلعه سام دوران هلنی- پارتی، تپه شهرستان (رام شهرستان) و آتشگاه از دوران ساسانی، شهر زاهدان کهنه و دژهای باستانی گوناگون از دوران اسلامی شواهدی بر این گفتار هستند. در حوالی سال‌های ۱۵۰۰ تا ۱۲۰۰ ق. م  بخشی از مهاجران آریایی ضمن عبور از آسیای میانه به ایران و هند در سیستان مسکن گزیدند.

در آغاز دوره تاریخی ایران، در میانه هزاره نخست پیش از میلاد، سیستان بخشی از قلمرو هخامنشیان بود، که در آن زمان درنگیان خوانده می‌شد، بعدها نام درنگیان به علت پر آبی دریاچه هامون و رودخانه هیرمند تبدیل به زرنگ شد و در آغاز دوره اسلامی زرنج نام گرفت. با سقوط هخامنشیان سیستان شاهد حضور اسکندر و سپاهیان یونانی و مقدونی شد، روایت است اسکندر در راه برگشت از هند از طریق همین منطقه به کرمان و پارس رفته است. بعدها در دوره سلوکیان، جانشینان اسکندر، سیستان محل نبردهای میان سلوکیان و هندیان شد. در ادامه پارت‌ها توانستند سلوکیان را منقرض کنند و سیستان نیز مانند بقیه قسمت‌های ایران تحت حکومت اشکانیان قرار گرفت. در تمامی طول مدت حکومت اشکانیان آنچنان که رسم کشورداری آنان بود سیستان یا سکستان یک پادشاهی خودمختار در درون مرزهای دولت اشکانی بود و شاخه‌ای از قوم پارت در اینجا حکومت می‌کردند. با استقرار سلسله ساسانیان، سیستان اگرچه در تقسیمات کشوری، واحدی مستقل بود اما این خطه  قسمتی از دولت مرکزی ساسانی شد. حاکم منصوب از سوی حکومت مرکزی ساسانی در مَکُران به مَکُران شاه مرسوم بوده است. در شاهنامه آمده، بلوچ‌ها با اتحاد با اقوام گیلانی در جنگی با خسرو انوشیروان ساسانی شرکت داشته‌اند و کشتار زیادی از آنان صورت گرفت… در این دوران سیستان به دلیل موقعیت جغرافیایی خود و به علت قرار گرفتن در قلمرو مرزهای شرقی، نخستین محل تلاقی و تماس میان ایران و شرق دور بوده است، که این امر تاثیرات خود را در ادبیات و هنر و موسیقی سنتی ایرانی به خوبی مشهود کرده است.

با حمله اعراب به ایران و سقوط ساسانیان، مردمان شجاع سیستان مقاومتی جانانه و اعراب خشونت زیاد از خود نشان دادند، به‌طوری که ربیع‌ ابن‌زیاد، سردار عرب برای کاستن از مقاومت مردم و ترساندن آنها دستور داد تا صدری از کشتگان بسازند، یعنی اجساد کشتگان را روی هم انباشتند و از آن کشته‌ها تکیه‌گاه‌ها ساختند و ربیع ابن‌زیاد بر شد بروی آن نشست!… و سرانجام اعراب بر سیستان مسلط شدند و مقرر شد هر سال هزار هزار درهم به اعراب مالیات دهند. به هر روی سیستان نیز به مانند دیگر قسمت‌های فلات ایران طی مدتی اسلام را پذیرا شد.

 با ادامه فتوحات و گسترش مرزهای مسلمانان به سوی شرق در سیستان و بلوچستان کنونی به عنوان مرکز استقرار سپاهیان مسلمانان برای دستیابی به شمال غربی شبه‌قاره هند مورد توجه قرار گرفت، حتی بخشی از تازه مسلمانان بومی سیستان نیز در لشکر اسلام وارد شدند و در ترویج تبلیغ این آیین کوشش بسیار کردند. در قرون نخستین اسلامی سیستان به مانند ولایت شمالی خود خراسان نقش اساسی در تجدید حیات فرهنگی و معنوی ایرانیان داشته است. شاید به برکت دورافتادگی نسبی و بعد مسافت آن نسبت به مقر خلافت این فرصت را یافت تا مرکز تجدید حیات فرهنگی ایران باشد.

صفاریان به عنوان نخستین سلاله مستقل ایرانی علیه جور و ستم عمال خلیفه قد برافراشتند، در واقع فرهنگ ایرانی بر اثر نبوغ سیاسی و فرهنگی آنان جان دوباره گرفت.

 سیستان پس از صفاریان همچنان مرکز ثقل و محل بالندگی فرهنگ اصیل ایرانی بود، زمانی که به اصطلاح دوره تسلط پارسیان بعد از اسلام پایان می‌یابد، دوره سلطه اقوام مهاجر تازه مسلمان ترک زبان آسیای مرکزی در ایران آغاز می‌شود، سیستان زیر لوای هسته سیاسی و فرهنگی نیمروز جانشینان صفاریان راه مستقل خویش را ادامه می‌دهد. هجوم و سرازیر شدن پی‌در‌پی اقوام بیابانگرد غیر ایرانی آسیای مرکزی به فلات ایران اگرچه به ساختارهای فرهنگی اقصی نقاط ایران لطمات زیادی وارد ساخت، اما سیستان به برکت دورافتادگی نسبی و پایمردی در حفظ و حراست از سنت دیرین خود از این جریان جدا و برکنار ماند و کمتر لطمه فرهنگی دید. هجوم مغول مانند تندبادی از سر سیستان گذشت، تاثیر چندانی از لحاظ فرهنگی باقی نگذاشت، سالیان بعد امیرتیمور گورکانی در سیستان مسلط و ویرانی‌هایی به بار آورد…

با روی کار آمدن صفویان تشکیل دولت و وحدت ملی ایران، سیستان تحت لوای این سلسله  قسمتی از حکومت سراسری صفویه شد. در طول حکومت صفویان سیستان زیر فرمانروایی حاکمان محلی خود که از اعقاب ملوک نیمروز محسوب می‌شدند‌، به نوعی همچنان استقلال و خودمختاری سیاسی فرهنگی خود را حفظ کردند. پس از سقوط صفویان به دست افغان‌ها، با توجه به ضعف دولت مرکزی سیستان مدتی مستقل شد. با ظهور نادر و تأسیس دولت مرکزی ایران اقتداری پیدا کرد اما پس از قتل و فراهم آمدن مقدمات جدایی افغانستان از ایران، سیستان به محل نزاع و کشمکش ایران و افغانستان تبدیل شد. بعدها با جدایی و استقلال کامل افغانستان سیستان چون یک پایگاه فرهنگی در میان کشورهای پاکستان و افغانستان، پرچمدار فرهنگ ایرانی در منطقه شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *