دکتر مهدی رهبر در گفت‌و‌گو با ره‌آوردمهر:باید در شناساندن تمدن ایران به دنیا کوشا باشیم/ افتخار ما به آثار فرهنگی ماست

دکتر مهدی رهبر، باستان‌شناس پیشکسوت در سال 1316 در سمنان به دنیا آمد. وی تحصیلات ابتدایی و دبیرستان را در سمنان گذراند. سپس در سال 1336 با احراز رتبه اول از دانشسرای کشاورزی ساری دانش‌آموخته شد. وی در سال 1344 وارد دانشگاه تهران شد و در رشته باستان‌شناسی به تحصیل پرداخت. در سال 1348 با احراز  رتبه اول از دانشگاه دانش‌آموخته شد و با بورسی که دولت یونان در اختیار دانشگاه قرار داده بود، به آتن سفر کرد و در دانشگاه آتن به تحصیل پرداخت.

استاد رهبر با باستان‌شناسانی چون کایلر یانگ در بررسی باستان‌شناسی منطقه کنگاور، ادوارد کیل در کاوش قلعه یزدگرد کرمانشاه، سه ایچی ماسودا در کاوش محوطه سنگ چخماق سمنان، ژان پرو در کاوش شوش، حسین بختیاری در کاوش جزیره هرمز همکاری کرده بود. وی همچنین سرپرست بررسی‌ها و کاوش‌های محوطه‌های بندیان درگز، گلالک شوشتر و صالح داود شوش، شغاب بوشهر و خورهه محلات و… بوده و مقاله‌های بسیاری درباره باستان‌شناسی ایران به رشته نگارش درآورده است. استاد رهبر هفتم خرداد ماه با مهری بی‌حد به گفت‌و‌گو با ره‌آوردمهر نشست و از تجربیات کاوش در اقصی نقاط ایران گفت، ماحصل این گفت‌و‌گو را در ادامه می‌خوانیم: 

مسعود گلزاری -باستان‌شناس پیشکسوت – در مراسم بزرگداشت شما کلنگِ باستان‌شناسی شما  را کلنگی طلایی دانست که نتایج کار شما در هر محوطه به کشف آثار و سازه‌های خاص و مهمی منجر می‌شود؛ در این خصوص برایمان بفرمایید.

خوشبختانه در مکان‌های مختلفی کار کردم و از همه جا نتایج خوبی گرفتم به همین دلیل به من باستان‌شناس کلنگ طلایی گفتند. همیشه سعی می‌کردم در محل حفاری حضور داشته باشم و کار را به دیگری محول نکنم. حتی زمانی که مریض بودم و شیمی درمانی می‌کردم نیز یک روز به تهران می‌آمدم و بعد از انجام شیمی درمانی به سرکار برمی‌گشتم. زمانی هم که از محل حفاری دور بودم از طریق تلفن پیگیر کار می‌شدم. این حضور و دقت من سبب شد تا نسبت به آثاری که به دست آمده و نسبت به تحلیلی که از آثار به عمل آمده است، کمتر اشتباه دارم.

استاد از آثار و سایت‌های مهمی بفرمایید که در دوره فعالیت خود کاوش کرده‌اید؟

مهم‌ترین محوطه‌هایی که کاوش کرده‌ام، می‌توانم به محوطه‌های بندیان درگز، گلالک شوشتر و صالح داود شوش، شغاب بوشهر و خورهه محلات اشاره کنم.

اما شاخص‌ترین آنها را که اطلاعات مهمی در اختیار محققین قرار داد، کاوش بندیان درگز بود. طی یازده فصل کاوش در بندیان درگز سه تپه باستانی که در نزدیک هم قرار دارند مورد کاوش قرار گرفتند. از یکی از این تپه‌ها آتشکده مجللی کشف شد که بی‌نظیر است. تپه دیگر کاخی از دوره ساسانی است و بالاخره تپه سوم برج خاموشی یا محل دفن زردشتیان دوره ساسانی بوده است.

بر اساس کتیبه‌های کشف شده از آتشکده بندیان، مجموعه این بناها دستگردی است که در زمان یزدگرد اول ساسانی ایجاد شده است. دستگردها املاک شاهی هستند که گفته شده می‌توانسته بین 50 تا 150 نفر کشاورز در آن کار کنند. در این دستگرد بناهایی برای اقامت شاه یا حاکم در نظر گرفته شده بود.

بر اساس متون تاریخی از جمله طبری و ثعالبی و غیره یزدگرد اول توجه خاصی به مسیحیان ایران می‌کرد. به طوری که مورد غضب اشراف و موبدان قرار گرفت. به همین دلیل او را بزهکار می‌نامیدند و درصدد کشتن او برآمدند. با دسیسه‌ای از قبل تدارک دیده شده، هجوم هپتالی‌ها را در شمال شرق ایران، بهانه قرار دادند تا او را از پایتخت دور نمایند. مورخین حضور اجباری یزدگرد را در شمال خراسان هفت سال نوشته‌اند. بدیهی است اقامت طولانی مدت او در این خطه نیاز به یک کاخ و بناهای دیگر از جمله آتشکده‌ای برای عبادت داشت.

کاخی که در تپه C مورد کاوش قرار دادیم مربوط به یزدگرد اول است که تا دوره اول پابرجا بوده است. آتشکده‌ای نیز در تپه A  مورد کاوش قرار گرفت. تاکنون نظیر آن از دوره ساسانی گزارش نشده است تالار آتشکده‌ای که در دوره یزدگرد ساخته شده بود، نسبتا کوچک و ضمنا فاقد هر نوع تزئین بود.

اشراف و موبدان ناراضی از اعمال یزدگرد بیکار ننشسته و قصد از بین بردن او را کردند. بالاخره او را در کنار چشمه سو (سبز) نیشابور سر به نیست کردند. وانمود کردند که اسبی از دریاچه بیرون آمده،  هنگامی‌که یزدگرد قصد لگام نهادن به اسب را داشت، با لگد اسب کشته شده است و اسب بلافاصله به داخل دریاچه رفته و غایب شده است. اشراف و موبدان به قدری از یزدگرد متنفر بودند که از پذیرفتن پسرش بهرام گور به پادشاهی نیز امتناع کردند. در نتیجه بهرام با کمک پادشاه حیره به سلطنت رسید. بهرام خوی و خصلت شاعرانه داشت. بیشتر وقت خود را به شکار و بزم می‌گذرانید. در این هنگام پادشاه هپتالی‌ها که از بی‌تفاوتی شاه ایران نسبت به مملکت آگاه شده بود. (هپتالی‌ها قومی ساکن شمال شرقی ایران بودند) که بهرام وقت خود را به موسیقی و شکار می‌گذراند و به ملک و سلطنت توجهی ندارد. با 250 هزار از لشکریان تا نزدیکی‌های مرو پیش آمد و در محلی به نام کشمیری اردو زد و از ایران درخواست باج کرد. بزرگان پیش بهرام آمده او را شماتت کردند که هپتالی‌ها تا مرز ایران رسیده‌اند. بهرام به خود آمد تا چاره‌ای بیندیشد. از آنجایی که نمی‌توانست لشکری همتای هپتالی‌ها فراهم کند، طبق معمول آن زمان به حیله جنگی متوسل شد. او برادرش نرسی را به جای خود گذاشت و اعلام کرد از پادشاهی خسته شده‌ام و تصمیم دارم به ارمنستان برای شکار بروم و ضمنا در آتشکده آذرگشسب به عبادت بپردازم. او سه هزار از زبده‌ترین لشکریان را برگزید و اعلام کرد او را به جهت شکار در ارمنستان همراهی نمایند. دستور داد ده هزار پوست خشک شده گاو و ده هزار کره اسب را همراه ببرند. به جهت جلوگیری از انتشار خبر به وسیله جاسوسان پادشاه هپتالی، شب‌ها حرکت می‌کردند و روزها استراحت می‌کردند. تا نزدیکی‌های خوارزم رسیدند. در خوارزم همگی لباس خوارزمیان پوشیدند تا شناخته نشوند. جاسوسان به پادشاه هپتالی خبر دادند که بهرام قصد جنگ ندارد و به شکار رفته است. پادشاه هپتالی به لشکریان خود استراحت داد و خود به باده‌نوشی پرداخت. بهرام وقتی به نزدیکی‌های اردوی پادشاه هپتالی‌ها رسید، دستور داد، پوست‌های خشک شده گاو را پر از شن کرده به گردن کره اسب‌ها بیاویزند و آنها را به سمت اردوی هپتالی‌ها روانه کنند. سروصدای عجیبی درون شب ایجاد شده بود، به طوری که هپتالی‌ها تصور کردند لشکر عظیمی به اردوی آنها حمله کرده است، پادشاه هپتالی‌ها کشته شد و تعداد زیادی از لشکریان او نیز کشته شدند و عده‌ای نیز پا به فرار گذاشتند. بر اساس نوشته مورخین، بهرام تا مرز هپتالی‌ها را تعقیب کرد و پس از آن به یکی از سرداران خود دستور داد به داخل مملکت آنها شده و به تعقیب آنها بپردازد. سردار مزبور به قتل و غارت دست زد به طوری که مردم ناراضی از بهرام درخواست کردند بین کشور آنها و کشور ایران مرزی تعیین کند تا از مرز تجاوز نکند. برخی مورخین به اشتباه سرداری را که به قتل و غارت هپتالی‌ها پرداخته بود، به عنوان پادشاه هپتالی‌ها از طرف بهرام معرفی کرده‌اند و می‌گویند او را به تختی سیمین مفتخر گردانید.

در گچبری‌های تالار آتشکده به شواهدی دست یافته‌ایم که بهرام پسر پادشاه مقتول را به عنوان پادشاه دست نشانده منصوب نموده است نه سرداری از ایران. بهرام به منظور تمشیت امور بعد از مراجعت از شمال خراسان و اطمینان از اینکه سرکشی‌هایی صورت نگیرد، همچنین به منظور دلجویی از مردم آنجا که پادشاه آنها را کشته است، پسر پادشاه مقتول را به عنوان پادشاه دست‌نشانده خود انتخاب نموده است.

 ما در گچبری‌های تالار آتشکده تصویری از  شخصی داریم که به طرز سنتی به صورت چهارزانو بر روی فرش و همچنین لباس او که به لباس مردم آسیای مرکزی شباهت دارد و مهمتر از همه کتیبه‌ای که در کنار دست او وجود دارد که او را هپتالی معتمد معرفی می‌کند. مشکلی نداریم که بهرام پسر پادشاه مقتول را به عنوان پادشاه دست‌نشانده انتخاب نموده است. صحنه‌هایی از گچبری‌ها نشان می‌دهد که این پادشاه دست نشانده به شیوه تاج‌بخشی دوره ساسانی از طرف اهورامزدا و آناهیتا و حضور بهرام تاج‌بخشی شده است و بالاخره ضیافتی به افتخار او ترتیب داده شده است که در صحنه آخر گچبری روی دیوار شمالی تالار دو نفر را که به سبک ضیافت‌های دوره ساسانی روی تختی لم داده‌اند و هر کدام پیاله‌ای در دست دارند به تصویر کشیده شده است.

 اهمیت گچبری‌های تالار آتشکده بندیان در این است که تمام وقایع دوره بهرام پنجم از خروج او از تیسفون که وانمود کرده به قصد شکار بوده است تا جنگ با پادشاه هپتالی و کشته شدن و بالاخره صحنه پیروزی بر دشمن که پادشاه و یکی از خدایان بر روی جسد قرار می‌گیرند. به صورت صفحات تاریخ مصور بر دیوار تالار آتشکده بندیان نقش شده و بیش از 35 متر گچبری به این وقایع اختصاص یافته است. مهمتر اینکه تاکنون ایجاد نقوش گچبری که در کاخ‌ها اجرا می‌شده به تک چهره یا به صورت نقوشی تزئینی مورد استفاده قرار می‌گرفته و تاکنون وجود گچبری آن هم در وسعت زیاد و به صورت تاریخ روائی یک دوره، در آتشکده‌ها بی‌سابقه است.

در زمان پادشاهی پیروز، پادشاه هپتالی قصد هجوم به مرزهای ایران را داشت؛ پیروز به مصاف او رفت اما با یک حیله جنگی پادشاه دشمن کشته شد. هپتالی‌ها به شمال خراسان حمله کرده به دستگرد یزدگرد اول رسیدند و به قتل و غارت پرداختند. از آنجائی که تصاویر گچبری شده جنگ بهرام با پادشاه هپتالی و کشته شدن او در تالار آتشکده نقش شده بود موجب خفت و خواری هپتالی‌ها بوده است بنابراین برای محو کردن این تصاویر آتشکده را ویران کردند تا اثری از شکست آنها بر جای نماند. بعد از شکست ایران و کشته شدن پیروز، از ایران غرامت جنگی طلب کردند که تا زمان خسرو اول پرداخت می‌شد. خسرو انوشیروان از پرداخت غرامت سرباز زد و موجب شد هپتالی‌ها به این خطه هجوم آورده و کاخ شاهی را که در دستگرد واقع بود (تپه) تخریب کردند. طی کاوش‌های ما در این تپه، مشخص شد در زمان خسروپرویز بر روی ویرانه کاخ تخریب شده کارگاه‌های صنعتی ایجاد شده بود.

تپه دیگری که در محدوده دستگرد بندیان مورد کاوش قرار گرفت تپه B بود. در محل کاوش در این تپه، به یک دخمه یا برج خاموشی دوره ساسانی دست یافتیم که در زمان خسرو انوشیروان ایجاد شده بود. این دخمه به صورت برجی به ارتفاع حدود 3 متر است که قطری برابر 20 متر دارد. در سطح فوقانی آن 5 فضای متفاوت وجود دارند. همه فضاها به جز فضای E که تمام قسمت‌های آن با گچ‌اندود شده است. بقیه دارای اندودی از کاه‌گل می‌باشند.

دور تا دور فضای E که تنها فضای دارای اندود گچ است، سکوهایی بر وزن 500 سانتیمتر و بلندی حدود 20 سانتیمتر نسبت به کف به صورت ممتد ساخته شده‌اند. همچنین در شرق این فضا چاهکی وجود دارد که عمقی حدود 70 سانتیمتر دارد. کلیه سطوح آن دارای اندود گچ است. سه راه آب کم عمق با شبی به طرف چاهک امتداد یافته‌اند. که همه اینها انسان را به یاد دخمه‌های یزد و کرمان و تفت و غیره می‌اندازد که چاه وسط دخمه به عنوان استودان استفاده می‌شده است و شیارهایی خونابه ناشی از تجزیه جسد را به داخل چاه وسط هدایت می‌کرده. از داخل فضای C برج اشیایی از جمله یک سفال نوشته کشف شد که از یک ظرف اهدائی برای مصرف می یا دوشاب حکایت دارد. همچنین یک پشتی کوچک سنگی کاملا صیقلی به صورت منشور ناقص که در سطح آن چهار حفره کاسه‌ای شکل حجاری شده به دست آمده است.  با توجه به شواهد موجود از جمله معماری غیرمتعارف برج نسبت به بناهای معمولی و همچنین سکوهای کم‌ارتفاع گچ‌اندود که به منظور جلوگیری از آلودن خاک اجرا شده و نیز چاهکی که برای قرار دادن استخوان‌های عاری از گوشت ساخته شده ما را به کاربری برج به عنوان دخمه زردشتیان هدایت می‌کند. خاطرنشان می‌سازیم که تمام فضاهای بالای برج بر اساس شواهد به دست آمده مسقف بوده‌اند.

بنابراین باید با توجه به کاوش‌های انجام شده از دوره هخامنشی تا دوره ساسانی و حتی تا قرن هفتم و هشتم هجری زردشتیان اجساد خود را دفن می‌کردند و پس از زایل شدن گوشت اجساد استخوان‌ها را جمع‌آوری و در داخل محفظه‌های کوچک یا خمره‌های کوچک قرار داده دفن می‌کردند. این شیوه که از یک گور چندین بار استفاده می‌شده، هوشمندانه است. چرا که بر اساس تعلیمات زردشت زمین‌های زراعتی نباید تبدیل به گورستان شود. لازم به ذکر است، شیوه قرار دادن اجساد در فضای آزاد که طعمه حیوانات گوشتخوار شوند، رسم مغان بوده نه آئین زردشت که از قرن هفتم و هشتم هجری به توصیه پارسیان هند به زردشتیان ایران تحمیل شده است.

شما از معدود باستان‌شناسانی هستید که از دانشجویان در فعالیت‌های میدانی بهره بردید و به بسیاری از آنها کار میدانی آموختید. انگیزه خود را از این کار بفرمایید و نتیجه‌ای که حاصل شد. 

بهره بردن از دانشجویان برای من افتخاری است. دانشجویان درخواست می‌کردند که همکاری داشته باشند، بیشتر همکاران همکاری با دانشجو را قبول نمی‌کردند، زیرا باید امکانات برای رفاه دانشجویان فراهم می‌شد. اما من معتقدم که ما روزی بازنشست می‌شویم و باید نیروی جانشین تربیت شود. یک دانشجو از بهترین استاد خویش الگو می‌گیرد. من تحت تاثیر دکتر عزت‌الله نگهبان بودم. دکتر نگهبان نه تنها درس باستان‌شناسی می‌داد، بلکه درس زندگی می‌داد. در کلاس خیلی جدی بود اما در بیرون از کلاس با دانشجویانش دوست بود. از مبارزه‌هایی برای ما سخن می‌گفت که با قاچاقچیان عتیقه داشت. آن زمان با خودم فکر می‌کردم شنیدن این خاطرات چه سودی برای ما دارد؟ اما می‌بینم منظور دکتر نگهبان این بود که هر شخصی در حد توان خود باید با خلاف مبارزه کند. این دانشجویانی که با من کار می‌کردند امانتداری را در حدی بالا رعایت می‌کنند.

دورنمای باستان‌شناسی در ایران را چگونه می‌بینید؟

در وضعیت فعلی من دورنمایی برای باستان‌شناسی در ایران نمی‌بینم، چون تخصص معنی ندارد. مثل این است که به آشپز، گلکاری را و به گلکار آشپزی را بسپارید. هر دو کار را خراب می‌کنند. چون انگیزه کافی برای انجام کار ندارند. حفظ آثار در خون یک باستان‌شناس است و اگر کار همین‌گونه به پیش برود، نتیجه سقوط خواهد بود.

چه کسانی در باستان‌شناسی مدرن در ایران در پیش و پس از انقلاب تاثیرگذار بوده‌اند؟

دکتر عزت‌الله نگهبان و دکتر فیروز باقرزاده دو شخصیتی بودند که در اعتلای باستان‌شناسی قبل از انقلاب تاثیرگذار بودند. دکتر فیروز باقرزاده به جوانان میدان می‌داد، مرحوم کابلی را که تازه فارغ‌التحصیل شده بود، به عنوان معاون آموزشی انتخاب کرد و او را در مقابل پوپ، واندنبرگ، ژان‌پرو و دیگران قرار داد. این کار سبب می‌شد تا یک جوان سطح مطالعه خویش را بالا ببرد تا بتواند در مقابل این اشخاص قد علم کند. بهترین باستان‌شناسان همان کسانی بودند که باقرزاده استخدام می‌کرد، این افراد را با باستان‌شناسان خارجی همراه می‌کرد تا بروند و کارآموزی کنند. حتی پول غذای دانشجو را هم پرداخت می‌کرد و این کار سبب می‌شد تا دانشجویان شیوه‌های مختلف کاوش در کشورهای دیگر را بیاموزند. من نخستین کار حفاری خودم را پنجاه سال پیش زیرنظر دکتر نگهبان انجام دادم.

برای بردن علم باستان شناسی در میان مردم و تشویق آنان برای حفاظت و نگهداری این آثار چه کار باید کرد؟

در بین باستان‌شناسان دکتر سیدمنصور سیدسجادی موفق‌ترین کسی است که علم باستان‌شناسی را به داخل جامعه برد. بعد از کاوش در شهرسوخته همه مردم با هر سطح از تحصیل از نتیجه کاوش مطلع بودند. همگی از عمل جمجمه و چشم مصنوعی حرف می‌زدند که یافته‌های باستان‌شناسی در شهر سوخته بر این نتیجه اشاره داشت. این سطح از آگاهی مردم نتیجه کار و زحمت‌های دکتر سیدسجادی است که برای تشویق مردم به حفاظت آثار باید آنها را از نتیجه مطلع کرد.

و سخن پایانی:

امیدوارم باستان‌شناسی و میراث فرهنگی به دست میراثی اداره شود. باستان‌شناسان با انگیزه‌هایی که دارند، در حفظ این آثار می‌کوشند. در ایران تمدن بزرگی داریم و باید در شناساندن این تمدن به دنیا بکوشیم. اگر کار را به دست کاردان بسپاریم حتما موفق خواهیم شد. وگرنه کسی که با میراث فرهنگی و آثار باستانی آشنا نیست اگر در مصدر امور قرار بگیرد، نه توانش را دارد و نه انگیزه‌اش را. در نتیجه آثار فرهنگی از بین می‌رود و چیزی باقی نمی‌ماند. افتخار ما به آثار فرهنگی ماست. امروزه تپه‌ها توسط مقامات اعمال نفوذ می‌شوند و متاسفانه تپه‌هایی تسطیع می‌شود یا از وسعت این تپه‌های باستانی کاسته می‌شود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *