انحطاط امپراتوری هخامنشی/ بررسی دلایل سقوط هخامنشیان

سلسله هخامنشیان در اوج اقتدار نظامی و سیاسی دچار فروپاشی شد.
هخامنشیان

قابل تأمل است که سلسله هخامنشیان در اوج اقتدار نظامی و سیاسی دچار فروپاشی شد؛ پس با توجه به آنچه بیان شد، تحلیل دلایل این زوال بسیار اهمیت دارد، بنابراین، دلایل سقوط هخامنشیان بدین شرح است:

۱-فرسودگی دو ابرقدرت ایران و یونان (آتن و اسپارت): دیر زمانی آتن و اسپارت به علت ستیز برای به دست آوردن تفوق نهایی، تبدیل به نیروی تخریبی فرسوده، با اساس حکومتی متزلزل شده بودند، در مقابل امپراتوری هخامنشی نیز در کمال قدرت ظاهری، به فرسودگی و سستی باطنی گراییده بود.

۲-تابعیت اقوام و ملل گوناگون:

امپراتوری هخامنشیان با توجه به تنوع و ناهمگونی اقوام تابعه، فاقد فرهنگ و ارزش مشترک و به تبع آن فاقد احساس مشترک، هویت ملی و وحدت و همبستگی بوده است. می‌توان گفت در این دوره تنها عامل پیوند‌دهنده اقوام تابعه، وجود شخص شاه بوده است به صورتی که نبود شخص شاه به هر نحوی، موجب بروز هرج و مرج و ناآرامی بر پهنه امپراتوری می‌شده است.

اقوام تابعه به دنبال حفظ منافع و ارزش‌های خود بودند؛ به همین دلیل به تحلیل و بررسی قوای طرفین می‌پرداختند و آنهایی که پیروزی قطعی را از آنِ اسکندر می‌دانستند، تسلیم او می‌شدند؛ در خصوص برخی اقوام که مقاومت می‌کردند نیز اطمینانی وجود ندارد که مقاومتشان به دلیل منافع امپراتوری و وفاداری به شخص شاه بوده باشد، بلکه شاید اکثراً به دنبال منافع قومی و حفظ هویت محلی خود بودند؛ البته نمونه‌های نادری دال بر همبستگی میان اقوام گوناگون شاهنشاهی، به ویژه اقوام شرق فلات ایران دیده می‌شود.

۳-ضعف در سپاه ایران:

از میانه سلسله هخامنشی بخش عمده سپاه ایران را اجیران و مزدوران تشکیل می‌دادند؛ افرادی که در برابر دریافت پول می‌جنگیدند و اغلب نه به ابتکار شخص خود، بلکه به دلیل الزام و اجبار وارد خدمت می‌شدند؛ حضور مزدوران موجب ضعف و انحطاط ارتش گردید؛ افزون بر آن، مزدوران نسبت به امپراتوری تعلق خاطری نداشتند و فقط برای دریافت مزد بیشتر می‌جنگیدند. سپاهی که برای رویارویی با اسکندر تدارک دیده شده بود، ترکیبی ناهماهنگ، نامتجانس و ناهمگون از طوایف و اقوام متعدد با عادات و رسوم گوناگون بود. مشکل نظم‌دهی و نبود تجربه جنگی تعداد زیادی از آنان، موجب ضعف سپاه گردید.

۴-افراط در تجمل‌گرایی و شکوه درباری:

وفور نعمت در پایتخت‌های امپراتوری هخامنشی و سایر شهرها، مجال جولان در عرصه‌های نبرد را از فرمانروایان و فرماندهان سلب و تجمل و عیش و نوش‌های شهری‌، نیروی بدنی و ارادی پارس‌ها را ضعیف کرده و قدرت و تحرک را تا حد بسیاری از آنان گرفته بود‌. این شکوه و بزرگی در دسته‌بندی سپاه نیز تاثیر گذاشته بود‌. به طوری که هنوز در نیمه اول عمر حکومت‌، یکی از علل شکست ایران در برابر یونان‌، سنگینی بیش از حد آلات جنگی و تعداد بیش از حد سپاه و نمایشی بودن آن بود که به مرور زمان به همان نسبت بر غلظت آن افزوده می‌شد.

۵-غرور و عدم آگاهی

غرور، خودبرتربینی، جزء تفکیک‌ناپذیر شخصیت بیشتر شاهان واپسین هخامنشی بوده است؛ خصلتی که تربیت درباری، توجه بیش از حد اطرافیان و قدرت بی حد و حصر شاهان در به وجود آمدن آن نقشی اساسی داشته است. همین خودبزرگ بینی در وجود داریوش سوم و فرماندهان نظامی او موجب شد که برای مقابله با اسکندر و جلوگیری از پیشروی‌های او، استراتژی دفاعی مناسبی را به کار نگیرند و میدان را برای وی خالی گردانند؛ در واقع خودبزرگ‌بینی، خودبرتربینی و خودباوری کاذب هخامنشیان و کوچک و ضعیف شمردن دشمن، یکی از دلایل مهم و اساسی شکست‌های پی در پی و سرانجام فروپاشی آنان بود.

۶-خودمختاری بیش از حد ساتراپ‌ها در ایالات تابعه:

در طول حکمرانی خشایارشا تا داریوش سوم، حکومت مرکزی رو به ضعف گذارده، خودسری و شورش در برخی ایالات متداول شده بود، حتی در دوران اردشیر دوم قدرت‌طلبی و نافرمانی ساتراپ‌ها به حدی رسیده بود که برخی به نام خود سکه ضرب می‌کردند. می‌توان گفت در زمان شاهان پسین هخامنشی، هیچ ضرورتی مبنی بر حساب پس‌دهی و پاسخگویی ساتراپ‌ها به شخص شاه وجود نداشت و هر یک از ساتراپ‌ها، فرمانروای مطلق قلمرو خود شده بودند. در دوران بعد از داریوش به دلیل فقدان نظارت دقیق و مستمر و ضعف حکومت مرکزی، همین نوع حساب پس دهی نیز کمتر دیده می‌شود و به جای الزام ساتراپ‌ها و فرماندهان نظامی به پاسخگویی، شاهد شورش و استقلال‌طلبی از سوی آنان هستیم.

۷-نظام مالیاتی معیوب:

فشار خردکننده مالیات‌ها بر مردم و اقوام تابعه و راکد ماندن خراج‌های دریافتی در خزانه، برای هخامنشیان نتیجه‌ای جز خفقان اقتصادی نداشت؛ همین امر موجب شدتا در نبرد با اسکندر، داریوش سوم از همراهی و همدلی اقوام تابعه بی بهره بماند؛ البته وصول خراج از عهد داریوش اول آغاز شده بود، اما در این زمان به دلیل کاهش نظارت بر ساتراپ‌ها، ظلم و جور روا شده بر مردم، مانع همدلی آنها شده بود.

۸-پاسخگو نبودن حکمرانان به مردم:

در عصر هخامنشیان اثری از پاسخگویی به مردم گزارش نشده است؛ گویا فقط نوعی حساب پس‌دهی ساتراپ‌ها و فرماندهان نظامی به شخص شاه وجود داشته و هیچ‌گونه نشانی از پاسخگویی حکمرانان به آحاد مردم در کار نبوده است. البته این حساب پس‌دهی به شاه نیز بیشتر در عصر داریوش اول مشهود بوده است (که دلیل آن قدرت حکومت مرکزی و نظارت منظم و مستمر از سوی آن است). در ایران باستان نیز وابستگی مردم به حکومت به نوعی وابستگی اقتصادی تلقی می‌شده است، زیرا مردم با پذیرفتن حاکمیت حکومتی مقتدر و قدرتمند از غارتگری و تعدی سرزمین‌های دیگر مصون می‌ماندند؛ به همین سبب نیز حاکمیت حکومتی مقتدر را که ارمغانش به زعم آنان، امنیت جانی و مالی است پذیرا بودند؛ حتی اگر این حکومت، حکومت ظلم بود.

۹-آشفتگی، سرگردانی و ضعف شخصیت داریوش سوم: به ویژه به نظر می‌رسد که مورد اخیر با توجه به سیطره ساختار قدرت متمرکز در دستان شاه، تأثیر زیادی بر تسریع روند فروپاشی هخامنشیان داشته است، البته باید توجه داشت که این علل و عوامل در مجموع به نوعی هم‌افزایی یافته، فروپاشی تمدن و حکومت مقتدری را سرعت می‌بخشند.

۱۰-ظلم و استبداد حاکمان:

در عصر هخامنشیان ظلم و استبداد حاکم، عرصه را بیش از همه بر مردم سرزمین‌هایی تنگ کرده بود که پیش از تسخیر،‌ استقلال، تمدن و فرهنگی بارور داشتند؛ مردم سرزمین‌هایی چون مصر، هرگاه فرصتی پیش می‌آمد و شرایط مهیا بود، در پی کسب استقلال برمی‌آمدند. هنگام حمله اسکندر نیز این سرزمین‌ها فرصت را غنیمت شمرده، منافع خود را در نظر گرفته به سهولت تسلیم می‌شدند؛ بنابراین، به طور خلاصه می‌توان گفت که فزونی ظلم و جور شاهان دوره‌های متأخر هخامنشی، موجب نارضایتی مردم تحت سیطره آنان شده بود و سرانجام به فروپاشی هخامنشیان انجامید.

دین در دوره هخامنشیان

اقوام آریایی پیش از استقرار در سرزمین ایران برای برخی از مظاهر طبیعت مانند ماه، خورشید و  باران احترامی ویژه قائل بوده‌اند. در عین حال، آریاییان سنت قدیمی احترام به آتش و کوشش در جهت نگهداری آن را که ناشی از نیاز طبیعی اقوام بدوی به آتش بوده است،  برای خود همچنان حفظ کرده بودند. با داوری از روی سنگ نبشته‌های داریوش اول و خشایارشا که تا روزگار ما رسیده است، دین پارسیان وجوه مشترکی با دین زرتشت دارد. اهورامزدا را چون خدای بزرگ (اما نه یگانه) می‌شناسند و اعتقادات دوگانه‌گرایی دارند. برخی از دانشمندان این تفاوت‌ها را گواهی بر وابستگی نداشتن دین آغازین هخامنشیان به آیین زرتشت می‌بینند… به نظر می‌رسد هخامنشیان دین تازه را پیگیرانه نپذیرفتند. در مورد دین‌های مغان و کاهنان پارسی و ماد باستان نیز ابراز تردید می‌شود. برخی می‌پندارند که اینان در آغاز زرتشتی نبوده‌اند و سپس زرتشتی شدند و شکل آیین زرتشت را تغییر داده و یا آن را تحریف کرده‌اند. اما در هر حال در سرتاسر روزگار هخامنشی مغان صرف‌نظر از اینکه بی‌درنگ پس از پدید آمدن تعلیمات نو، زرتشتی شده بودند و یا اینکه دیری پس از آن، این دین را پذیرفته باشند، کاهنان  دین زرتشت بودند. این احتمال نیز وجود دارد، چون که در سده‌های 5 تا 6 ق.م آیین زرتشت در پارس رو به گسترش بود و پادشاهان هخامنشی با آنکه برتری تعلیمات دین زرتشت را چون دین رسمی خویش ارزیابی کرده بودند، با این همه، از نیایش خدایان کهن که نماد نیروهای سرکش بود و قبیله‌های پارس آنان را می‌پرستیدند، دست نکشیدند، اما گرامیداشت اهورامزدا بالاتر از دیگر خدایان بود.

نظام قضایی در دوره هخامنشیان
نظام قضایی در دوره هخامنشیان

نظام قضایی در دوره هخامنشیان

 دستورات و فرامین شاه که در بعضی موارد با نظر مشاوران مخصوص تهیه می‌شد، اساس قوانین در این دوره را تشکیل می‌داده است. در طول تاریخ ایران، این نظامات با تعلیمات و دستورات مذهبی و عرف و عادت آمیخته گردیده و روی هم رفته قوانین و اصول جاری کشور را به وجود آورده‌اند. در واقع، در امپراتوری هخامنشی یک سلسله نظامات وجود داشته که مربوط به تمام قلمرو امپراتوری بوده و تمام ایالات شاهنشاهی مجبور به اطاعت از آن بوده‌اند. اما در عین حال، آنان با درک اهمیت روابط محلی و برای تنظیم روابط داخلی ایالات مختلف، قوانین محلی و قدیمی را نیز حفظ می‌کردند. در ایران بالاترین مقام قضایی از آن شاه بود و اصل بر این قرار داشت که پادشاه در قضاوت‌های خود از اهورامزدا الهام می‌گیرد. در مرتبه دوم، محکمه‌ی عالی، دادگاه‌های محلی قرار داشتند. قوانین قضایی را معمولاً مغان وضع می‌کردند. اغلب قضات از روسای مذهبی بودند. ظاهراً اشخاص غیر مذهبی نیز به این سمت برگزیده می‌شدند. برای جلوگیری از طولانی شدن جریان دعاوی، رسیدگی به هر مورد شکایت، مدت زمان معینی داشت. به هنگام رسیدگی به جرائم متهمین، اعمال خوب و بد آنها در نظر گرفته می‌شد. در این زمان نسبت به امانت در قضات و رعایت عدالت نهایی سختگیری می‌شد؛ به عنوان نمونه، کمبوجیه دستور داد قاضی را که متهم به عدم رعایت عدالت گردیده بود اعدام و پوستش را بر مسند قضا پهن کنند و پس از آن به دستور وی پسر آن  قاضی به همان سمت منسوب گردید.

بررسی دلایل سقوط هخامنشیان

نظام اجتماعی در دوره هخامنشیان

 خانواده سلطنتی، در راس قدرت و سازمان اجتماعی و با تمام امتیازات ویژه اقتصادی و سیاسی قرار داشت. خانواده سلطنتی به اتفاق برخی خاندان‌های بزرگ پارسی طبقه ممتاز جامعه را تشکیل می‌دادند. بعد از اشراف و نجبا، مستخدمین دولت و دبیران که طبقه اداری مملکت را تشکیل می‌دادند، قرار داشته، کسبه، تجار و دهقانان در طبقات پایین‌تر اجتماع قرار می‌گرفتند. در مورد نظام بردگی در دوران هخامنشی اطلاعات زیادی در دست نیست. اما بی‌گمان نظام کار و بهره‌برداری از نیروی انسانی به شیوه روم، یونان و بین‌النهرین نبوده است.

بررسی الواح گلی تخت جمشید نشان می‌دهد، حقوق اجتماعی کارگران به خوبی رعایت می‌شده است… در واقع از یک طرف هر کس به نسبت مهارت و میزان کار، حقوق دریافت می‌کرده و از طرف دیگر پاداش و کمک‌های حکومتی جبران‌کننده حقوق ثابت پایین بوده است. همچنین تبعیض جنسیتی در پرداخت دستمزد وجود نداشته است و آدمیان از امکانات کارآموزی و ارتقاء شغلی یکسان بهره‌مند بوده‌اند. مسایلی همچون مرخصی پس از زایمان، اضافه حقوق سختی کار و نیز حسابرسی دقیق و ارزیابی و بازرسی چند باره‌ی اسناد مالی، نشانگر نظام درخشان و عادلانه‌ی دستمزد و جبران خدمت در عصر هخامنشیان است.

منابع:

۱)امستد، تاریخ شاهنشاهی هخامنشی، ترجمه: محمد مقدم، انتشارات امیرکبیر۱۳۷۳

۲)ایوانف، تاریخ ایران باستان، ترجمه: سیروس ایزدی، انتشارات دنیا،۱۳۵۹

۳)دندامایف، ایران در دوران نخستین پادشاهان هخامنشی، ترجمه: روحی ارباب، انتشارات علمی فرهنگی، ۱۳۸۶

۵)فرای، ریچارد، میراث باستانی ایران، ترجمه مسعود رجب‌نیا، انتشارات علمی فرهنگی، ۱۳۶۸

۶)گیرشمن‌، ایران از آغاز تا اسلام، ترجمه محمد معین، انتشارات علمی و فرهنگی،۱۳۷۲

۷)هوار، کلمان، ایران و تمدن ایرانی، ترجمه: حسن انوشه، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۷۵

۸)هرودت تاریخ، تلخیص: جیمز الن استوارت، ترجمه وحید مازندرانی، انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۸۷

۹)سامی، علی، تمدن هخامنشی، ج اول، انتشارات سمت، ۱۳۸۹

۱۰)بیانی، شیرین، تاریخ ایران باستان ۲، انتشارات سمت، ۱۳۸۱

۱۱)دیاکونف، تاریخ ایران باستان، ترجمه: روحی ارباب، انتشارات علمی فرهنگی، ۱۳۸۴

۱۲)پیرنیا، حسن، ایران قدیم، انتشارات اساطیر، ۱۳۷۳

۱۳)زرین‌کوب، عبدالحسین، تاریخ مردم ایران، ج اول، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۸۴

۱۴)کخ، هاید ماری، از زبان داریوش، ترجمه: پرویز رجبی، نشر کارنگ، ۱۳۸۵

۱۵)کمبریج، سرپرستی گرشویچ، تاریخ ایران دوره هخامنشیان، جلد اول، ترجمه: مرتضی ثاقب‌فر، نشر جامی، ۱۳۸۵

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *