دکتر کورش سالاری
شاپور اول ساسانی
سلطنت شاپور اول در واقع از اواخر حکومت پدرش آغاز شد، سکههای خاص از این دوران کشف شده که در این سکهها، شمایل اردشیر و پسرش شاپور همراه یکدیگر بر روی سکه کنده شده است. شریک کردن شاپور در قدرت، احتمالاً تدبیر اردشیر بوده تا مسئلهی جانشینی را بیدردسر و بهراحتی حل کرده باشد که علت آن این امر بود که اردشیر پسران دیگری هم داشت و نگران آن بود که پسرانش همچون خودش، چشم به تاج و تخت دوخته باشند. پیرامون سال های شراکت شاپور در شاهنشاهی با اردشیر، در دستنبشتههای مانوی کلن به زبان یونانی دربارهی زندگی مانی چنین آمده است:
هنگامی که من بیست و چهار ساله شدم، در سالی که پادشاه ایران، دری-اردشیر شهر هترا را بگشود و در سالی که شاپورشاه، پسرش، بزرگترین دیهیم را در ماه فارموثی، در روزماه [هشتمِ ماه فارموثی]، بر سر نهاد، خداوند من که خجستهترین است مرا به احسان خویش سرافراز کرد، مرا به لطف خویش فراخواند…
با محاسبهی ماه و سال مصری دانسته میشود که تاجگذاری شاپور به عنوان شریک پادشاهی پدرش، در ۱۲ آوریل سال ۲۴۰ میلادی (نخستین روز از ماه بابلی نیسان در سال ۵۵۱) اتفاق افتاد. پادشاهی همزمان اردشیر و شاپور، ظاهراً تا اوایل ۲۴۲ میلادی طول کشید. بدینترتیب این مسئله پیش روی است که شاپور احتمالاً دو بار تاج بر سر گذاشته باشد؛ یکی به عنوان شریک پادشاهی در ۲۴۰ میلادی و بار دگر در ۲۴۳ میلادی بهمثابهی شاهنشاهی تنها؛ ولیکن احتمال بیشتر آن است که وی تنها یکبار و آن هم در سال ۲۴۰ میلادی، تاج بر سر گذاشته باشد.(1)
شاپور در سال ۲۴۲ میلادی از سوی پدر مامور جنگ با سپاهیان روم شده بود، نه تنها در این ماموریت بینالنهرین را درنوردید، بلکه تا انطاکیه پیشرفت و این شهر پر امنیت را گشود، اما دیری نپایید که رومیها او را وادار به بازپس دادن انطاکیه کردند، او در نبرد راس عین شکست خورد و حران و نصیبین را که تازه تصرف کرده بود از دست داد. رومیها به دنبال این پیروزی و با درگذشت سردار خود «تیمسیتوس»، این امید را که به زودی سر از تیسفون در خواهند آورد از دست دادند. گوردیان سوم، امپراتور روم بر آن شد تا شخصاً سپاه روم را فرماندهی کند، اما در شورشی نظامی به رهبری فیلیپ، سردار رومی، در کرانه فرات، در جایی که امروز بغداد قرار دارد کشته شد و سردمدار شورش به نام فیلیپ عرب به امپراتوری رسید، که با شتاب تصمیم به صلحی ناخواسته با شاپور گرفت تا بی دغدغه هر چه زودتر خود را به مسند قدرت برساند.
در نتیجه، در پیمان صلحی که بسته شد، بینالنهرین و ارمنستان نیز به ایران تعلق یافت. به این ترتیب این پیروزی را، که ناشی از درگیری دشمن با مسائل درونی خود بود، میتوان نخستین کار بزرگ شاپور اول به شمار آورد که طی آن محلی را هم همانگونه که در کعبه زرتشت اشاره میکند، پیروز شاپور نام نهاد. (2)
فیلیپ عرب ظاهراً متعهد شد که در امور ارمنستان مداخله نکند اما این مسئله که برخلاف منافع روم بود باعث شد چند سال بعد دوباره دو قدرت ایران و روم با یکدیگر درگیر شوند. در این بین پس از فتح هتره اردشیر سلطنت را به پسرش واگذاشت و خود کناره گرفت. (3)
بعد از بازگشت فیلیپ در فاصله چند سالی که روم با دشواریهای داخلی خویش مشغول بود شاپور فرصت یافت تا نگرانیهایی را که در شمال غربی از جانب گرجیان و شمال شرقی از طرف کوشانیان برایش به وجود آمده بود مرتفع نماید. شاپور به کوشان لشکر کشید و به دلیل ضعف و انحطاط دولت کوشانیان توانست سرزمین ایشان را به قلمرو خود بیفزاید و تا پیشاور و کاشغر و سغد و چاچ نیز پیشرفت کند. در شمال غربی هم شاپور ارمنیان، گرجیان و آلبانیان (ارانیان) را مقهور کرد.
مسئله ارمنستان دوباره شاپور را با روم درگیر نمود چرا که روم با وجود تعهد در عدم مداخله نمیتوانست با خونسردی شاهد الحاق این سرزمین به قلمرو رقیب دیرینه خویش باشد. چندی بعد خسرو بزرگ پادشاه ارمنستان بر اثر یک توطئه داخلی کشته شد. بعد از وی شاهزادگان و بزرگان ارمنستان ظاهرا به میل و خرسندی خود را فرمانروای شاپور خواندند، در این میان اقدام رومیان در پناه دادن به پسر پادشاه مقتول ارمنستان باعث ناخرسندی شاپور شد و چون گالوس قیصر روم از پرداخت باقیمانده غرامتی که فیلیپ عرب آن را به عهده گرفته بود؛ خودداری نمود، بهانهای به دست شاپور افتاد تا به رومیان حمله کند. شاپور به تعداد زیادی از شهرهای سوریه و کاپادوکیه یورش برد و حدود ۶۰ هزار تن از قوای رومی را نابود کرد. در جریان این حملات حلب، حماة، انطاکیه و دورا، اروپوس نیز تسخیر یا غارت شدند. این تاخت و تازهای طولانی در قلمرو روم حیثیت نظامی بسیاری برای شاپور فراهم آورد و به دنبال همین وقایع او خود را شاهنشاه ایران و انیران (شاهنشاه ایران و غیر ایران) خواند و خود را شایسته این عنوان دانست. سرانجام امپراتور روم والریانوس توانست انطاکیه را از دست شاپور خارج نماید اما بعد از مدتی در نزدیکی ادسا به محاصره نیروهای ساسانی درآمد و به دست شاپور اسیر شد. (4)
بزرگترین پیروزی نظامی شاپور در طی پادشاهیاش، شکست و دستگیری والریانوس امپراتور روم بود. این واقعه در دنیای آن روزگار اثر غریبی کرد و بر عظمت خاندان ساسانی در نزد دیگران بسیار افزود. (5)
شاپور هم خاطره این پیروزی بزرگ را در نقش رستم و بیشابور تصویر کرده است. این سنگ نگاره پادشاه ساسانی را در حالتی نشان میدهد که وی سوار بر اسب است و امپراتور روم در برابر او زانو زده است به دنبال اسارت والریانوس تعداد زیادی از صاحب منصبان سناتورها و سرداران روم نیز به اسارت افتادند که آنان را در مناطق مختلف ایران مانند پارس، خوزستان، آشور و پارت سکونت دادند. شاپور اسرای رومی را به ساختن سد سنگی عظیمی که هدف از بنای آن نگه داشتن آب مورد نیاز کشتزارها و بالا بردن سطح آب کارون بود واداشت. نام این سد را شادروان (خوش رفتار) نهادند که بعدها در نامیدن چشمهها نیز به کار میرفت و هنوز تا زمان ما بر جای است.(6)
شاپور در تعقیب موفقیت خود سوریه و کاپادوکیه را ویران کرد ولی در بازگشت مورد حمله امیر تدمر قرار گرفت و شکست خورد، قسمتی از غنائم خود را از دست داد این شکست در نظر ایرانیان چیزی از اهمیت غلبه مهم بر والریانوس نکاست.(7)
به لحاظ نظامی سلطنت شاپور پس از رکودی نسبتاً طولانی در قرن دوم و اوایل قرن سوم میلادی که موجب حملات رومیان به خاور نزدیک و بینالنهرین را در اواخر عصر اشکانی فراهم نموده بود بازگشتی به گذشته قدرتمندتر محسوب میشد.(8)
ظهور مانی
با دگرگونی اوضاع سیاسی ایران در قرن سوم میلادی که به دنبال سقوط حکومت اشکانی روی داد، اوضاع فرهنگی و اجتماعی نیز مجال تحول یافت و تمایل خود را به تغییر و اصلاح بروز داد. مانی در چنین روزگاری به تبلیغ اندیشههای خود پرداخت، در واقع آیین مانی با ماهیت بدبینانه خود و تمایل به زهد و ریاضت انعکاسی از اوضاع دشوار و بحرانی ایران در قرن سوم میلادی بود و از این رو با توفیق روبرو شد.(9)
همزمان با سال پایانی سلطنت اردشیر و سال نخستین شاهنشاهی شاپور، مانی در سال ۲۴۰ میلادی یعنی مصادف با ۲۴ سالگیاش و در زمان اردشیر بابکان مدعی پیامبری شد. طبق گفته کریستنسن، مادر وی از خاندان اشکانی بوده که در هنگام تولد مانی در ایران سلطنت میکردند و احتمالاً فاتک پدر مانی نیز از همین دودمان باشد. وی در کودکی به آیین مغتسله تربیت شد اما پس از مدتی این آیین را انکار کرد. وی مدعی بود چندبار مکاشفاتی یافته و ملکی به نام صاحب و قرین اسرار عالم و حقایق عالم الهی به وی عرضه شده است. پس از سفر به هند و بازگشت به ایران، دعوت خویش را آغاز کرد که در این زمان اردشیر بابکان از سلطنت کنار و پسرش شاپور به قدرت رسیده بود.(10)
وی پس از آغاز دعوت خود توانست عدهای را به آیین خود دعوت کند که نخستین پشتیبان او پسر اردشیر فیروز بود. پس از مرگ اردشیر، مدتی شاپور که برخلاف پدرش در سیاست تسامح دینی را برگزید و از مانی به سبب برداشتهای نوینی که داشت، حمایت نمود. همچنین شاپور در نظر داشت که در وحدت حکومت خود میتواند از او استفاده نماید و به همین سبب از او حمایت نمود و او شاپور را در سفرهای جنگی همراهی نمود.(11)
طبق روایات مانویه، شاپور در آخر با مانی از در خصومت درآمد و بنابر روایت یعقوبی، شاپور تنها ده سال با مانی متحد شد و پس از آن او را اخراج کرد؛ و مانی نزدیک به ده سال در ممالک آسیای صغیر سرگردان بود. شمیدت نسبت به جزئیات روایات مشکوک است و معتقد است شاپور هرگز با مانی معارضهای نداشته است.(12)
مانی حتی کتابهای خود را به زبان پارسی تدوین نمود و نام آن را شاپورگان نامید آن را به شاپور تقدیم نمود. دلیل جهانی شدن دین او هم این بود که او خود را ادامهدهنده و تأییدکننده پیامبران دیگر میدانست و تمام عقاید خود را وابسته به دین مسیحیان و زرتشتیان، بوداییان، منداییان، نظام گنوسی ابن دیصان، مرقیون میدانست و سرانجام در زمان پادشاهی بهرام یکم، با مخالفت کرتیر موبد موبدان روبه رو شد و توسط پادشاه زندانی شد و سپس کشته شد.(13)
قدرتگیری مرد مرموز ساسانی«کردر»
کردر به معنی برنده(توجه شود به نشان کلاه او که یک قیچی است) که به اشتباه کرتیر مینویسند، روحانی بلند پایه، شگفتانگیز، مقتدر، پرنفوذ و مخوفی است که در ایران پیش از اسلام، پس از شاه تنها شخصی است که از خود سنگنبشتهای بزرگ(بر بدنه کعبه زرتشت در نقش رستم) بر جای گذاشته است و در این نبشتههای سیاسی – مذهبی خود، روند کار خود و برنامه مذهبی شاهان ساسانی به سرپرستی خود را گزارش کرده است. او در زمان بنیانگذار فرمانروایی ساسانی، روحانی سادهای بود و در زمان شاپور اول بود که نظارت بر کارهای مربوط به مغان (مغوستان) را به عهده گرفت. او خود درباره آغاز کار خود در سنگ نوشته کعبه زرتشت مینویسد:
۱-و من کردر موبد، چون به ایزدان و شاپور شاهنشاه خوب پریستار و خوشکامه بودم، مرا بدان سپاس که به ایزدان و شاپور کرده بودم، آنگاه شاپور شاهنشاه برای کردگان یزدان (کارهای دینی) در دربار و شهر به شهر( کشور به کشور، یا استان به استان)، جای به جای، در همه شهرها به انجمن مغان (مغوستان) کامکار و فرمانروا کرد و به غلامان شاپور.
۲-شاهنشاه و همپشتی ایزدان و شاهنشاه، شهر به شهر، جای به جای، بس کردگان یزدان افزایش گرفت و بس آذر ورهران (آتشکده بهرام) نهاده شد و بس مغمردان خوشبخت و آبادان بودند و بس آذران (آتشکدهها) و مغان را پادخشیر آوشت (وقفنامه و مستمری مهرکرد) و هرمزد و ایزدان را بزرگ و سود رسید و اهریمن و دیوان را بزرگ گزند بود و این چند آذر (آتشکده) و کردگان یزدان که بنوشتم ، انجام آن را.
۳-شاپور شاهنشاه پیش(در حضور) شاهزادگان (واسپوهرگان) به من سفارش کرد که: « این بن خانه (سرزمین، مام میهن؟) ترا بود، چنان کن که دانی برای ایزدان و ما بهتر است، و در وصیتنامهها و پادخشیر (وقفنامه) از گزارشهایی که در زمان شاپور شاهنشاه، در دربار و هم شهرها، جای به جای، کرده شد، در آن چنین بر نبشته است که: «کردر هیربد» و پس از آن شاهپور شاهنشاه به گاه بغان شد.
چنین پیداست که کردر در زمان شاپور که به اندازه پدر توانایی برخورد با مسائل دینی را نداشته است و ناگزیر این مسائل را به کردر سپرده است. کردر با انتصاب به مقام هیربدی از سوی شاپور اول همه اهرمهای دینی را که به وزنههای سیاسی منتهی میشدند به دست گرفت. (14)
مرزهای سیاسی و فرهنگی ایرانشهر ایران و انیران
در یکی از نخستین کتیبههای نگاشته شده در عصر ساسانی، یعنی کتیبه شاپور اول بر دیوار کعبه زرتشت، از محدوده جغرافیای شاهنشاهی ایران بعد از شکست دادن امپراطوری روم در قرن سوم میلادی سخن گفته است. شاپور حدود شاهنشاهی خویشتن را بدین شکل شرح داده است:
من فرمانروای ایرانشهرم و این سرزمینها را در اختیار دارم: پارس، پارت، خوزستان، میشان، آسورستان، آدیابن، عربستان، آتورپادگان، ارمنستان، گرجستان، سگان، اران، بالا سگان، تا کوههای قفقاز و دروازه آلان، و تمام رشتهکوه پدشخوارگر (البرز)، ماد، گرگان، مرو، هرات و همه ابرشهر، کرمان، سیستان، توران، مکران، پرادان، هندوستان، کوشان شهر تا پیشاور و تا کاشغر، سغدستان تا کوههای تاشکند و در سمت دیگر تا کنار دریای عمان.
با این حال شاپور در اینجا از لقب شاه شاهان ایران و انیران استفاده کرده و به همین سبب تعیین این نکته که کدام قسمت از این فهرست به ایران و کدام به غیر ایران اشاره دارد، دشوار است. از این روی کتیبه کرتیر، از موبدان بلند مرتبه ساسانی در قرن سوم میلادی به کمک ما میآید. کرتیر در کتیبه خود جغرافیای ایرانشهر را چنین توصیف میکند:
پارس، پارت، خوزستان، میشان، آسورستان، آدیابن، آتورپادگان، سپاهان، ری، کرمان، سگستان، گرگان، مرو، هری (هرات)، ابرشهر، تورستان، مکران و کوشان تا پیشاور.
به این ترتیب که کرتیر پارهای از مناطق را که شاپور از آنها در کتیبه خود نام برده است همچون عربستان، هندوستان، عمان، ارمنستان، گرجستان، اران و بالاسگان از فهرست شهرستانهای ایرانشهر کنار گذاشته است. احتمال دارد که مفهوم ایرانشهر به عنوان یک واحد سیاسی با ایرانشهر به عنوان یک واحد مذهبی تفاوت داشته است. لیکن باید در نظر داشت که شاپور اول قلمرو خود را به ایران و غیر ایران (انیران) تقسیم کرده است.(15)
مرگ شاپور
شاپور بر اثر بیماری در شهر بیشاپور درگذشت و احتمال داده میشود مرگ او در ۲۷ می مصادف با سیویکمین دوره حکومت او باشد و پس از او پسرش هرمزد اردشیر جانشینی را از آن خود ساخت. در این خصوص کتب قبطی مانویان بیان میکند که او در اثر بیماری و در شهر بیشابور جان خود را از دست داده است.
شاپور شاه به پارس آمد و به شهر بیشاپور رفت. بیماری بر تنش چیره شد و خطری بزرگ او را تهدید کرد. مرگش فرا رسید. شاپور شاه مرد و از این جهان رفت. (16)
منابع:
۱-فرای، ریچارد (۱۳۸۲). «تاریخ سیاسی ایران در دوره ساسانیان». تاریخ ایران کمبریج. ج. سوم، قسمت اول. ترجمه حسن انوشه. تهران: مؤسسه انتشارات امیرکبیر، ۲۲۰
۲-رجبی، پرویز (۱۳۸۹) تاریخ ایران در زمان ساسانیان، تهران، انتشارات پیام نور، ۳۲
۳-زرینکوب، عبدالحسین،(۱۳۸۴) تاریخ مردم ایران ج ۱، تهران انتشارات امیرکبیر، ۴۲۶
۴-عبدالحسین، روزبه،زرین کوب،(۱۳۸۱)، تاریخ سیاسی ساسانیان، تهران، انتشارات سمت،۲۲-۲۰
۵-پیرنیا ، حسن،( ۱۳۷۵)، ایران قدیم، تهران، انتشارات اساطیر،۱۸۱
۶-هوار، کلمان،(۱۳۷۵) ایران تمدن ایرانی، تهران انتشارات امیرکبیر، ۱۴۳
۷-گریشمن، رنان(۱۳۷۵)، ایران از آغاز تا اسلام، ترجمه محمد معین، تهران، انتشارات علمی فرهنگی، ۳۵۰
۸-دریایی،تورج ،(۱۳۹۷)، جهان ساسانی (مقالاتی درباره تاریخ ایرانشهر ) ترجمه: مهناز بابایی، تهران، انتشارات فروهر،۱۰۸
۹-عبدالحسین، روزبه،زرینکوب،(۱۳۸۱) ،۲۴
۱۰-کریستنسن، آرتور (۱۳۸۹). ایران در زمان ساسانیان. ترجمه رشید یاسمی، تهران: انتشارات نگاه،۱۱۴
۱۱-رجبی، پرویز (۱۳۸۰). هزارههای گمشده. تهران: توس،۸۷
۱۲-کریستنسن، آرتور (۱۳۸۹)، ۲۸۲
۱۳-دریایی، تورج (۱۳۸۳). شاهنشاهی ساسانی. تهران: ققنوس،۶۷-۶۴.
۱۴-رجبی، پرویز (۱۳۸۹)،۳۷-۳۶
۱۵-دریایی ،تورج ،(۱۳۹۷)، ۳۳-۳۲
۱۶-جلیلیان، شهرام (۱۳۹۶). تاریخ تحولات سیاسی ساسانیان. تهران: سمت.۱۰۵-۱۰۳