کمبوجیه فاتح مصر

طرحی از کمبوجیه در فتح مصر

پارس‌ها /قسمت دوم

کورش از همسرش کاساندان دو پسر داشت. کمبوجیه پسر بزرگتر؛ که در زمان غیبت کورش از ایران نیابت سلطنت را برعهده داشت؛ او پس از مرگ کورش بدون برخورد با کمترین مخالفتی به پادشاهی رسید و به مدت هشت سال از سال ۵۳۰ تا ۵۲۲ ق.م سلطنت کرد. وی برای تحکیم قدرت خویش در برابر قدرت اشراف ایستاد و امتیازات آنان را کاهش داد، این امر باعث شد که اشراف و خاندان‌های بزرگ از کمبوجیه رنجیده خاطر شوند. پسر کوچکتر کورش که از جانب پدر حکومت خوارزم و باختر و پارت را بر عهده داشت؛ بردیا بود، او سعی کرد که خاندان‌های بزرگ را که از کمبوجیه رنجیده‌خاطر شده بودند با خویش همراه کند اما ظاهراً موفق نشد.

کمبوجیه همان سیاست پدرش مبنی بر استحکام مبانی حکومت و توسعه سرزمین ایران را ادامه داد. لازم به ذکر است پس از آنکه کورش بر لیدی و بابل غلبه یافت و در تحکیم مرزهای شرقی کشور اقدام نمود، در تمام مشرق زمین مصر یگانه رقیب مقتدر هخامنشیان باقی ماند. به همین جهت کورش مقدمات و تمهیداتی برای لشکرکشی به مصر  فراهم آورد ولی در دوران سلطنت پسرش کمبوجیه این امر عملی شد.

 پادشاه مصر، آماسیس دوم، به خوبی واقف بود که نظر حکومت هخامنشیان معطوف به مصر است، بنابراین با جدیت و فعالیت فوق‌العاده به دفاع برخاست. با قبرس و فرمانروای مستبد ساموس معاهده نظامی بست تا آنان نیروی دریایی خود را به کمک وی بفرستند. کمبوجیه نیز بر توسن سرکشی سوار بود، شور جهانگیری و هیجان دنیاداری بر وجودش استیلا داشت؛ با قدرت فوق‌العاده خود را برای لشکرکشی آماده می‌کرد.

کمبوجیه قبل از شروع حمله، برادرش بردیا را از بیم اینکه مبادا از غیبت طولانی پادشاه استفاده کند و تاج و تخت را غصب نمایند به قتل رساند، قتل بردیا بسیار محرمانه صورت گرفت به طوری که کسی از این راز آگاه نشد، به هر روی خیال کمبوجیه از جانب ایران آسوده شد، تقریبا همزمان با حرکت کمبوجیه، آماسیس که پادشاهی فعال و باعزم بود، درگذشت و به جای وی پسرش پسامتیک سوم که لیاقت پدر را نداشت، جای او را گرفت.

لشکرکشی کمبوجیه در سال ۵۲۵ ق. م از بابل آغاز شد، او با بهره‌گیری از پشتیبانی روسای اعراب بدوی که بر طبق پیمانی می‌بایست آب ارتش ایران را تامین کنند، از صحرای سینا گذشت. لازم به ذکر است که پادشاه مصر انتظار داشت که کمبوجیه از طریق دریا به مصر حمله کند؛ ولیکن به زودی با حیرت دانست که کمبوجیه از طریق خشکی به مصر در حال یورش است. راه بیابانی سینا در ده روز طی شد، در حالی که کشتی‌های جنگی در طول ساحل مدیترانه ارتش ایران را پشتیبانی می‌کردند. بدین‌ترتیب ارتش ایران به غزه رسیدند. در منطقه پلوزیوم که دروازه شمال شرقی مصر محسوب می‌شد، جنگی سخت درگرفت و عاقبت سپاه پسامتیک شکست خورد و فرعون جوان گریخت و ارتش ایران تا شهر ممفیس پیش رفت و این شهر نیز پس از مقاومتی بی‌حاصل گشوده شد. آنگاه ایرانیان از شمال به جنوب با پیمودن دره نیل سراسر مصر را تسخیر کردند.

کمبوجیه پس از آنکه مقاومت مسلحانه مصریان را دفع کرد به مانند پدر روش و سیاست ملایم و آرام را تعقیب نمود و از ویرانی کشور مصر و قتل مردم آن کشور امتناع ورزید. او در معبدی مانند یک فرعون واقعی آداب دینی را به جا آورد و بر اریکه حکومت تکیه زد، وی حتی پادشاه پسامتیک را نکشت، از آن پس مصر به مانند ساتراپ‌های دیگر از سوی حکومت مرکزی اداره می‌شد و ساتراپ‌های آن چون سلسله‌ای از فراعنه فرمانروایی می‌کردند.

با این پیروزی بزرگ برای اولین بار دروازه آفریقا به روی هخامنشیان گشوده شد و بدین‌ترتیب کمبوجیه تصمیم گرفت فتوحات خویش را در آفریقا دنبال کند و برای دست یافتن به سرزمین‌های ثروتمند دیگری چون لیبی (لوبیا،لیبیا) کارتاژ بکوشد؛ بدین منظور، لشکرکشی بزرگی به سوی این سرزمین‌ها آغاز شد، اما به دنبال توفان شن و مدفون شدن تعداد زیادی از سپاهیان در زیر ریگ‌های روان صحرا و دادن تلفات بسیار، شکست نصیب ایرانیان شد. با وجود این یونانی‌های لیبی اطاعت هخامنشیان را گردن نهادند. به این ترتیب ایران، قسمت اعظم مناطق یونانی‌نشین خارج از خاک اصلی یونان را به دست آورد.

قبل از آنکه ایرانیان از این لشکرکشی بازگردند، خبر عدم موفقیت کمبوجیه در فتح لیبی به مصر رسید بنابراین مصریان به امید اینکه ارتش ایران را تار و مار کنند، شورش کردند. ظاهراً بانی این شورش پسامتیک بود که به دستور کمبوجیه وی را زنده نگاه داشته بودند، روایت است ایرانیان در موقع فرونشاندن آتش شورش از خود قساوت زیادی نشان دادند که پسامتیک نیز کشته شد، در این بین هرودت نقل می‌کند که بیماری جنون کمبوجیه شدت یافت و کار او به خشونت گرایید. او می‌گوید: کمبوجیه از زمان کودکی به مرض صرع و جنون مبتلا بوده است و در پی خشمی، با زخم‌زدن و کشتن گاو آپیس که نزد مصری‌ها جنبه تقدس داشت، به آنان اهانت روا داشت و موجب خشم فراوان مصری‌ها شد.

در مطالعات تازه‌ای که بر اساس کشفیات باستان‌شناسی و نیز بازنگری متون مورخان کلاسیک به‌ویژه هرودت انجام شده، به نتایج تازه و قابل توجهی درباره اتهامات مورخان به کمبوجیه نایل آمده‌ایم.

 با به دست آمدن کتیبه سراپئوم ممفیس (مدفن گاوهای آپیس مرده و مومیایی شده) معلوم شده است که گاو متوفی به سال ۵۲۴ ق.م مورد تکریم شخص پادشاه قرار داشته و از آنچه که سنت ایرانیان قبل و بعد از کمبوجیه در مورد احترام به عقاید مذهبی دیگران، از هر نوع که بوده است، چیزی فروگذار نشده است. افزون بر اینها، گزارش دیگری برخلاف گزارش‌های مورخان باستان، از کمبوجیه کشف شده، کتیبه‌ای به خط هیروگلیف بر روی مجسمه یک نفر از اهالی مصر که منشا خدمات فراوانی در مصر بوده، کمبوجیه را به منزله یک فرعون مصر و شخصیتی خیرخواه معرفی می‌کند. بنابراین تصویری که هرودت از کمبوجیه داده است کاملا نادرست و مغرضانه است.

کمبوجیه پس از آنکه در سرکوبی شورشیان در مصر توفیق یافت، خود را برای آغاز لشکرکشی تازه به طرف لیبی آماده کرد ولی در همین موقع از ایران اخبار وحشتناکی رسید مبنی بر این که بردیا برادرش در ایران در غیاب او به تخت نشسته است. گفتیم که کمبوجیه قبل از حرکت به مصر، برادرش را از میان برداشته بود و این خود سبب عصبانیت جنون‌آمیز وی گردید و سرانجام در بهار سال ۵۲۲ ه.ق پس از سه سال دوری از ایران مصر را به آرپاند سپرد و سراسیمه بازگشت، او در بین راه در سوریه به طور اسرارآمیزی درگذشت، هرودت می‌نویسد که در موقع سوار شدن بر اسب با شمشیر زخمی شد ولی در کتیبه بیستون نوشته است که کمبوجیه «به دست خودش» یا«خودبه خود» مرد (انتحارکرد؟) و این قضیه به سال ۵۲۲ ق.م به وقوع پیوست. به هر روی اسرار مرگ کمبوجیه و اسرار زندگی برادرش در هم آمیخت و وضع آشفته‌ای را در ایران به وجود آورد.

کتیبه بیستون که به خط میخی از داریوش شاه باقی مانده درباره این وقایع چنین می‌گوید: یک نفر مغ بود به نام گوماتا. او  قیام کرد از پاپشیا خوواد، (هست) کوهی به نام آرکادری، از آنجا ۱۴ روز از ماه ویاخنا (مارس ۵۲۲ق.م) گذشته بود که وی قیام کرد. او مردم را این‌طور فریب می‌داد: من بردیا پسر کورش، برادر کمبوجیه هستم. آنگاه مردم از کمبوجیه جدا شدند و به طرف آن شخص رفتند. هم پارس و هم ماد و هم سایر ایالات. وی حکومت را به دست گرفت. ۹ روز از ماه گرماپاد(ژوئیه ) گذشته بود که حکومت را به دست گرفت. سپس کمبوجیه به دست خودش مرد…

بنابراین با استناد به کتیبه بیستون در ادامه می‌توان این واقعه شگفت را اینطور نتیجه گرفت:

که گئومات مغ به دلیل شباهت بسیار به بردیا، پس از نابودی مخفیانه وی خود را بردیا خواند و بر تخت شاهنشاهی تکیه زد. او برای پوشیده ماندن این راز، خود را از انظار مخفی نگاه داشت و به غیر از چند محرم حرمسرایی کسی او را ندید. او برای جلب نظر مردم مالیات سه سال را بخشید و دست به اصلاحاتی زد که مورد توجه بزرگان قرار گرفت. بخصوص مخالفان کمبوجیه طرفدار بردیا شدند. سرانجام این توطئه را همان ساکنان حرم محرم اسرار و زنانش فاش کردند. بردیای دروغین پس از هشت ماه حکومت به وسیله شاهزاده داریوش از خاندان هخامنشی  به قتل رسید و غائله گئومات مغ غاصب یا بردیای دروغین خاتمه یافت.

لازم به ذکر است که در این روز غیر از گئومات مغ عده زیادی از مغ‌ها (مغ‌ها در زمان هخامنشیان عضو یک نوع سازمان روحانی یا یک جمعیت دینی بودند) نیز کشته شدند و بعدها پارس‌ها  هر ساله به مناسبت سرکوب و قتل گئومات مغ مراسم مغ‌کشی (ماگوفونیا ) برگزار می‌کردند. این مراسم نمایشی سیاسی و تبلیغاتی بود که با وجود احترام به مغ‌ها آنها را به شدت مورد توهین و تمسخر قرار می‌دادند، به همین منظور هیچ مغی در آن روز از خانه بیرون نمی‌آمد.

هرودت  می‌گوید پس از آن کسانی که در قتل گئومات همکاری داشتند، جمع شدند تا در باب طرز حکومت شور کنند … نهایتا  از بین ۶ نفر قرار بر این شد که هر کس که در طلیعه صبح از شهر خارج شوند و چون به محل معین رسیدند، اسب هر کدام که شیهه کرد، صاحب آن شاه شود. میرآخور داریوش قبلا اسب او را به محل موعود برده به مادیانی نشان داد و همین که اسب داریوش به آن محل رسید، به یاد مادیان شیهه کشید و داریوش شاه شد.

البته این گفته هرودت  به افسانه بیشتر شبیه است اگر در نظر داریم که داریوش موافق شجره‌نامه هخامنشیان از شاخه دوم نزدیکترین شخص به تخت سلطنت هخامنشیان محسوب می‌شده و سردسته اقدام‌کنندگان علیه بردیای دروغین بوده بدین‌ترتیب تقدم او به پادشاهی از دیگران بیشتر است و لازم نیست در چنین امر مهمی انتخاب را به شیهه  اسبی واگذارند.

بدین‌ترتیب، با برطرف شدن مشکلات در بامداد شاهنشاهی هخامنشی، در حالی که قلمرو ایران از سیحون تا نیل بود، نوبت حکومت داریوش فرا رسید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *