سيستان و تمدن ایرانی/ دکتر سیدمنصور سیدسجادی 

موقعیت سیستان در میان سرزمین‌های اهورامزدا آفریده

بنا بر مدارک و شواهد باستان‌شناسی و تاریخی و همچنین از نظر روایات اساطیری و افسانه‌ها و تاریخ مذاهب ایرانی، سیستان یکی از مراکز نشو نمای تمدن ایرانی بوده  و به ویژه در تكوين و تدوين داستان‌هاي اساطيري و مذهبي پيش از اسلام ايران نقش درجه اولي را بر عهده داشته است.  با توجه به این نقطه نظر می‌توان به کوتاهی اشاراتی به  داستان‌هاي ايراني مربوط به سيستان کرد که بنا بر آن  گرشاسپ فريفته پري خماثئيتي  در كابلستان شده، گناهكار مي‌شود و با وجود جاودانه بودن به سبب بي احترامي به اخگر جاودان تير نوهين توراني او را در دشت پيشانسه به خواب و بيهوشي ابدي مي‌برد اما پيكر او توسط فروهرها محافظت مي‌شود تا در هزاره اوشيدر ماه وقتي  ضحاك زنجير خود را گسسته و به آزار آفريده‌گان  گيتي  مي‌پردازد امشاسپندان و ايزدان بر سر پيكر گرشاسپ رفته او را از خواب بيدار مي‌كنند تا  گرز بر ضحاك كوبيده و او را نابود كند.  سام، نياي رستم، امير زابل است و رستم فرزند زال و رودابه است كه پس از بزرگ شدن در دليري و زورمندي مانند ندارد. از رستم، اين پهلوان زابلي در اوستا سخني نيست و در متن‌هاي پهلوي نيز كمتر شناخته شده است. پهلوان اين داستان‌ها و متون ديني همان گرشاسپ است كه به روايتي گرز خود را به رستم مي‌سپارد. برخي بر اين عقيده‌اند كه رستم پيرو آئين كهن پيش از زرتشتي است و از اين رو  نامي از او در متن‌هاي ديني نيست. گروهي نيز بر اين عقيده‌اند كه وي پهلوان  داستان‌هاي سكائي بوده  و  اين داستان‌ها  همراه ورود سكاها  به سيستان با داستان‌هاي محلي  التقاط يافته،  بخصوص آنكه محل فرمانروايي خاندان رستم نيز  در سيستان بوده است. پرسش اصلي و بدون پاسخ در حال حاضر آن است كه  رستم پيرو كدام  آئين رايج زمانه بوده است، آيا او از آئين مرسوم  دهانه غلامان پيروي مي‌كرده و يا به آئين ديگري بوده است. در اين باره تنها مي‌توان گفت اگر او هم آئين مردم دهانه غلامان بوده  مي‌توان به اين نتيجه رسيد كه  وي صدها سال  پيش از گوندوفار می‌زیسته است.

از دیدگاه مدارک مادی نیز شواهد و مدارک بسیار زیادی درباره نقش سیستان در گسترش فرهنگ و هنر ایرانی وجود دارد. شاید اشاره به این نکته ضروری باشد که تا چندي پيش تاريخ باستانشناسي وشکل گرفتن تمدن‌هاي باستاني دنيا به طور سنتي با مناطق ميان‌رودان يا بين‌النهرين، چين و دره رودخانه سند  مرتبط بوده  و  در بسياري از محافل باستانشناسي جهان هنگامي که از دنياي باستان و تمدن‌هاي درخشان آن صحبت می‌شده، به دلايل گوناگون  نظرها معمولا به اين بخش‌هاي نامبرده معطوف مي‌شود. اما کشفيات نيمه دوم سده گذشته نشان داد که جز از آن مناطق، سرزمين‌هاي ديگري نيز در شکل‌گيري ميراث تمدني و فرهنگي جهان همان نقش را داشته‌اند. يکي از اين سرزمين‌هاي وسيع بخش‌هاي شرقي و جنوبي و شمالي فلات ايران است که به شکل دالانی سرزمين‌هاي وسيع از آمودريا   در شمال خراسان تا درياي مکران در سواحل ايران و پاکستان را در بر مي‌گيرد. اين  دالان  با دارا بودن خصوصيات محيط‌زيستي و جغرافيايي گوناگون از دوران پارينه سنگي يا دوران سنگ تا به امروز نقش مهمي را دارا بوده است. در حقيقت در طول اين دالان نقاطي  وجود دارد كه  بشر نخستين آغاز به زندگي کرده وآرام‌آرام و با حوصله و گذشت زمان به زندگاني خود شکل داده است. اين دالان بزرگ خود به بخش‌هاي کوچکتري چون دشت‌هاي ترکمنستان و يا در حقيقت شمال بزرگ خراسان تاريخي و بخش‌هائي از افغانستان، پاکستان و بالاخره سرزمين‌هاي سيستان و بلوچستان تقسيم مي‌شود.

امروزه نام سیستان از نظر پژوهش‌های باستان‌شناسی  با نام شهرسوخته عجين شده اما بايد به ياد آورد که منطقه سيستان از دوران مفرغ تا دوران اسلامي و حمله تيمور لنگ که منجر به ويراني کامل اين بخش زرخيز شد آباد بوده و جز از شهر سوخته محوطه‌هاي باستاني فراواني در اين جا وجود داشته است. بررسي‌هاي ناقص باستانشناختي در مناطق اطراف شهر سوخته نشان داده که بيش از هفتاد محوطه باستاني با مساحتي بين نيم تا 3هکتار در اطراف اين شهر وجود داشته است. در دوران تاريخي و هخامنشيان شهر بزرگ و بسيار مهم دهانه غلامان در کنار دلتاي رودخانه سنا رود ايجاد شده است. اهميت دهانه غلامان در تدوين تاريخ شهرسازي ايران نيز قابل توجه است. این شهر يکي  از نادرشهرهاي دوران هخامنشي است که در ساختمان آن کليه موازين شهرسازي رعايت شده است. محوطه بسيار مهم ديگر سيستاني کوه خواجه است که به حق تخت جمشيد خشتي لقب گرفته است. کوه خواجه مهمترين مجموعه بناهاي خشتي باقي مانده در داخل مرزهاي سياسي امروزي ايران است که به دوره‌های اشکاني و ساساني تعلق دارد  و کم و بیش آثار تاثیرات  هنر باختري، يوناني و اسلامي  نیز در روی آن دیده می‌شود. اين سلسله آثار که در روي کوه خواجه يعني همان کوه مقدس هوشيدم يا کوه وحي در کتاب مقدس هموطنان زردشتي ماست قرار گرفته‌اند را می‌توان مظهري از آنچه که امروزه از آن با عنوان گفتگوي تمدن‌ها نام برده می‌شود، دانست زیرا که  اين کوه که در اوستا از آن با نام کوه مقدس نامبرده شده است در آئين‌هاي مسيحيت و اسلامي نيز مقدس است و درحقيقت  تقدس خود را از دوران اساطيري تا به امروز حفظ کرده است. علل تقدس و اهميت کوه در آئين زردشت و سپس دردوران اسلامي شناخته شده است اما در آئين حضرت مسيح نيز اين کوه ارزش خاصي دارد. در يکي از تفاسير انجيل متعلق به سده پنجم ميلادي آمده است که در زمان زايش حضرت عيسي مسيح سه پادشاه از مشرق زمين براي بشارت تولد پيامبر جديد به سرزمين مقدس فلسطين روانه شدند. اين سه پادشاه يا سه مغ را مسيحيان ايراني مي‌دانند آنان با نشستن بر روي کوهي و رصد ستارگان همواره در انتظار اين پيامبر تازه بوده‌اند. کاوش‌هاي باستانشناس آلماني ارنست هرتسفلد در 70سال پيش در کوه خواجه منجر به پيدا شدن نقاشي‌هاي ديواري متعددي شد. يکي از اين نقاشي‌ها تصوير اين سه مغ يا پادشاه را که در هاله‌اي از نور فرو رفته‌اند و هدايائي در دست دارند نشان مي‌دهد.

جز از آثار نامبرده در سيستان محوطه‌هاي باستاني بسيار ديگري وجود دارند که هر کدام از آنها گوشه‌هائي از فرهنگ و تمدن اين سرزمين را در خود نهفته‌اند. پيشتر گفتيم که نام سيستان از نظر باستان‌شناختي با نام شهرسوخته عجين شده است و البته این نکته تصادفي نيست. شهر سوخته نه تنها يکي از مهمترين محوطه‌هاي باستاني موجود در ايران مي‌باشد بلکه از نظر بزرگي و وسعت تنها يکي تعداد انگشت‌شماري از محوطه‌هاي باستاني ديگر با آن قابل مقايسه مي‌باشند. اين تپه يا بهتر بگوييم سلسه تپه‌ها را ابتدا چارلز بيت معرفي کرد و بعدها اشتين آنها را مورد مطالعه و بررسي علمي باستانشناسي قرار داد، سپس از سال 1967گروه کاوشگران ايتاليايي به سرپرستي ماريتسیو  توزي آنها را بررسي کردند و از سال 1376توسط گروه باستانشناسي شهرسوخته مورد کاوش و بررسي قرار گرفته است. اين شهر دوران آغاز تاريخي در مشرق ايران است که از حدود سال‌هاي  3200تا2100پ.م آباد بوده و از نظر باستان‌شناسي دوران آغاز تاريخي از اهميت بسيار برخوردار است.

آثار به دست آمده از شهرسوخته نشان داده است که اين شهر مهمترین  مرکز استقرار و در حقيقت مرکز اجتماعي، سياسي، اقتصادي و فرهنگي تمام منطقه طي هزاره‌هاي سوم و دوم پ.م در منطقه بوده است. لايه‌هاي شوره و نمک موجود در سطح تپه‌هاي شهرسوخته به حفاظت اشيا و بقاياي باستاني کمک فراواني کرده‌اند. به نحوي که در آنجا آثار طناب، سبد، رنگ، پارچه، لارو حشرات، ناخن و مو هم که در ساير محوطه‌هاي باستاني ايران بسيار به ندرت باقي مانده‌اند پيدا شده است و همين سبب مجموعه‌اي کامل از مدارک و شواهد مربوطه به آغاز دوره شهرنشيني به مقدار فراواني به دست آمده است. از داخل گورهاي گورستان شهر نه تنها اطلاعات زيادي در مورد مسائل مختلف فرهنگي اين جامعه به دست ما رسيده است، بلکه شکل‌هاي فيزيکي، علل مرگ ومير و نوع برخي از بيماري‌ها نيز روشن شده است. انسان‌شناسان گروه پژوهشي شهرسوخته تاکنون موفق شده‌اند به سن متوسط انسان در اين جامعه پي ببرند و روشن کنند که تنها دو درصد از اين مردم داراي سني بيش از پنجاه سال بوده‌اند که البته اين از خصوصياتي است که در مورد کليه مردمي که در دوران آغاز تاريخي از مصر تا شمال غربي هندوستان مي‌زيسته‌اند صادق بوده است. بررسي‌هاي انسان‌شناسان گروه باستان‌شناسي سازمان ميراث فرهنگي کشور با بررسي بقاياي انساني موجود در اين گورهانه تنها به اطلاعاتي درباره سن وسال، وضعيت فيزيکي و قد و بالاي اين مردم پي برده‌اند بلکه نحوه تدفين و شکل ساختار قبور نيز به پيداکردن مسيرهاي مهاجرتي اين مردم کمک کرده‌اند. يافتن يک نمونه جمجمه جراحي شده يک دختر جوان در شهرسوخته نه تنها نشاني از هوش و ذکاوت و شناسائي اين مردم با انواع بيماري‌هاي رايج بوده بلکه يافتن راه درمان برخي از بيماري‌ها و از آن جمله جراحي مدرک مسلمي است که نشان‌دهنده پيشرفت خارق‌العاده جامعه شهرسوخته بوده است. همين نکته را مي‌توان در مورد بازي‌هاي فکري پيدا شده يعني نوعي بازي شبيه به شطرنج يا تخته نرد نيز نه تنها مويد پيشرفت‌هاي فکري اين مردم بوده بلکه نشاني از رفاه موجود در جامعه شهرسوخته بوده است. شهرسوخته تاکنون به عنوان يکي از مهمترين دلايل «استقلال» فرهنگي نيمه شرقي فلات ايران از گهواره تمدن «ميان‌رودان» شناخته شده است، هر چند چنانکه گفتيم و در هر حال به صورت غيرمستقيم روابط تجاري و بازرگاني خود را با ساير نقاط و از جمله منطقه بسيار مهم ميان‌رودان حفظ کرده بوده است. موقعيت جغرافيايي شهرسوخته به آن اجازه تهيه منابع معدني و طبيعي و کنترل و توليد و توزيع در تمام سيستان و مناطق اطراف آن را مي‌داده است. در يک معني مي‌توان گفت که شهرسوخته بين سال‌هاي 3200تا2100پ.م نه تنها شهر مهمي بوده بلکه پايتخت و مرکز يک منطقه وسيعي فرهنگي نيز به شمار مي‌رفته است. آثار و بقاياي به دست آمده از نتيجه کاوش‌ها و آزمايش مواد ارگانيک و ابزار و محصولات توليد شده نشان‌دهنده اين واقعيت است که اين نقطه محلي براي «ساختن» و توليد و توزيع اشیاء گوناگونی بوده است و اين مسئله در مورد مواد وارداتي به آنجا چون فيروزه و لاجورد و صدف به همان صادق بوده است. که در مورد مواد خام محلي چون مس و ديوريت و سنگ مرمر.

خرابه‌هاي شهرسوخته را مي‌توان به سه بخش مصطبه بزرگ مرکزي، تپه شمالي و تپه جنوبي تقسيم کرد. کاوش‌هاي انجام شده به دست باستان‌شناسان تاکنون چهار دوره  مشخص در شهرسوخته را نشان داده است که اين چهار دوره خود به 11طبقه جداگانه از صفر تا ده تقسيم شده‌اند و هر کدام ويژگي‌هاي مخصوص خود را دارند. شهر سوخته 3200سال پ.م در بخش شرقي مصطبه بزرگ مرکزي پايه‌گذاري شده است و تا طبقه هفتم يعني تا400سال در همين محدوده قرار داشته است و سپس در سال‌هاي بعدي به سوي مغرب و جنوب گسترش پيدا کرده است. کهن‌ترين دوره استقرار در شهرسوخته يعني دوره اول (طبقات 8تا10)آن مستقيما روي خاک رسوبي بکر قرار دارد و حدود 4متر قطر آثار و باقي‌مانده‌هاي آن است که با شن و رسوبات گوناگون و بقاياي آثار باستاني پر شده است. مردم جامعه شهرسوخته براي تغذيه از انواع موادخوراکي قابل دسترس استفاده مي‌کرده‌اند. بر اساس اطلاعات به دست آمده از کاوش‌ها و پژوهش‌هاي انجام شده هيچ نوع ماده غذايي از سرزمين‌هاي دوردست به اينجا وارد نمي‌شده است و منطقه مزبور از نظر توليد موادغذايي کاملا خودکفا بوده است. غذاهاي گياهي شامل انواع حبوبات و ميوه‌هايي چون گندم، ذرت، انگور، هندوانه و مانند آنها بوده است. در ميان گياهان خودرو مي‌توان از غازپا نام برد که آن را آرد مي‌کرده و سپس به مصرف تغذيه مي‌رسانده‌اند گندم و جو را در خانه‌ها با سنگ ساب‌هاي بيضي شکلي که بين 30تا50سانتي‌متر عرض داشته آردمي کرده‌اند. جنس سنگ ساب‌ها از نوع سنگ سخت بازالت بوده است و برخي از آنها که از کوه خواجه تامين مي‌شده در اتاق‌ها و نزديکي انبارک‌هاي خشتي پيدا شده است. براي آرد کردن دانه‌هاي خوردني غير از سنگ ساب از هاون‌هاي سنگي که اندازه دسته آنها به 30سانتي‌متر مي‌رسيده استفاده مي‌شده است‌.

خانه‌های شهرسوخته دارای تنورهاي نانوايي بوده که در حياط‌ها يا اتاق‌هاي رو باز قرار داشته است که در آنها اجاق‌هاي گرم‌کننده مانند (بخاري) وجود نداشته است. برخی از این تنورها به شکل نعل اسب ساخته شده‌اند و بلندي هر کدام تقريبا 50سانتي‌متر است. آتش در کوره اين تنورها که 70تا80سانتي متر عرض دارند مي‌سوخته و خاکستر در کانالي جمع مي‌شده است به اين ترتيب مستقيما با آتش تماس نداشته و از سوختن آن جلوگيري مي‌شده است‌.

در شهرسوخته و روستاهاي آن پرورش جانوران و شکار و صيد ماهي نيز رايج بوده است. بررسي‌ها و تحقيقات انجام شده نشان داده است که بيش از 99درصد استخوان‌هاي به دست آمده مربوط به چهارپايان اهلي بوده است که گوشت آنها به مصرف تغذيه مي‌رسيده است. 21.5 درصد گاو، 54.5 درصد گوسفند، 23.6 درصد اين جانوران را بز تشکيل مي‌داده‌اند‌. در حاليکه مجموعه استخوان‌هاي 11نوع جانور وحشي شناسايي شده پ.م تنها يک درصد کل استخوان‌ها راتشکيل مي‌دهند. به نظر مي‌رسد که مصرف گوشت جانوراني چون گوزن و آهو کمتر رايج بوده احتمالا اين نوع گوشت‌ها جزو غذاهاي «تفنني وگرانبها» به شمار مي‌رفته است‌. با اينکه  حدود 4 درصد نقش جانوراني که شکلشان روي سفال‌هاي شهرسوخته نقاشي شده، نقش گراز است اما تاکنون در ميان هزاران قطعه استخوان آزمايش شده و به دست آمده حتي يک قطعه استخوان گراز نيز پيدا نشده است. احتمالا مصرف گوشت اين جانور که در منطقه وجود داشته رايج بوده اما مردم استخوان‌هاي آن را به خاطر برخي رسومات خاص و ناشناخته از بين مي‌برده‌اند. تاکنون استخوان 41 نوع پرنده در شهرسوخته پيدا شده که 60 درصد آنها مربوط به مرغ جنگلي بوده است که پرنده‌اي مهاجر و آبي به شمار مي‌رود و امروزه نيز در فصل‌هاي پائيز و زمستان در سيستان ديده مي‌شود.

پيدا شدن هزاران قطعه از تخم پرندگان نيز نشان‌دهنده استفاده از آنها براي مصارف غذايي بوده است. صيد ماهي نيز از کارهايي بوده که براي تامين قسمتي از موادغذايي انجام مي‌گرفته و نشانه‌هاي آن نيز به صورت تيغه‌هاي ماهيان و قلاب‌هاي ماهيگيري طي کاوش‌ها پيدا شده است. غذا در جامعه شهرسوخته به صورت پخته مصرف مي‌شده است. در همه خانه‌هاي شهرسوخته اجاق‌هاي خوراک‌پزي و سفال‌هاي دود گرفته فراواني پيدا شده که تاييدکننده نظر فوق است. براي روشن کردن آتش، آتش‌زنه‌هاي چوبي به کار مي‌رفته سپس آتش موردنياز زير خاکستر نگهداري مي‌شده است.

دلايل و شواهد ارائه‌شده در صفحات پيشين، هر چند به صورت بسيار فشرده‌اي بيان شدند اما نشان مي‌دهند که شهرسوخته طي هزاره سوم پ.م شهري بزرگ با جمعيتي زياد بوده است و به احتمال قوي نقش مرکز ايالتي را نيز داشته است. همين شواهد نشان مي‌دهند که بيشتر جمعيت ساکن در شهرسوخته به کارهاي توليدي و صنعتي مانند سنگ‌تراشي، نجاري، بافندگي، سفالگري و بالاخره بازرگاني مشغول بوده‌اند. آثار و شواهد به دست آمده از کاوش‌ها به وجود طبقات صنعت‌گر و کارگران متخصص تمام وقت صحه مي‌گذارد. بر اساس مدارک پيدا شده شهرسوخته ارتباط بازرگاني و فرهنگي نسبتا گسترده‌اي با ساير سرزمين‌هاي شرقي داشته است. پيدا شدن انواع و اقسام سفال، سنگ و اشياي گوناگوني که از سرزمين‌هاي ديگر به آنجا واردشده تاييدکننده اين مسئله است. يکي از مهمترين اقلام وارداتي و همچنين صادراتي شهرسوخته را طي هزاره سوم پ.م سنگ لاجورد و عقيق تشکيل مي‌داده است‌. شهرسوخته به سبب موقعيت جغرافيايي خود از مراکز مهم توزيع و صدور اين مواد به ميان‌رودان بوده است. بيش از 90 درصد باقي‌مانده‌هاي سنگ لاجورد و عقيق در شهرسوخته به صورت خورده‌هاي حاصله از تراشه سنگ‌هاي بزرگتر بوده است که ابتدا به صورت خام از طريق بازرگانان از خارج به شهرسوخته وارد مي شده و پس از تراش‌هاي اوليه مورد‌نياز به ميان‌رودان صادر مي‌شده است‌. تجارت  با ميان‌رودان و سرزمين‌هاي شرقي باعث ايجاد روابط فرهنگي ميان اين سرزمين‌ها نيز شده است هر چند هيچ‌گونه مدارکي که نشان‌دهنده ارتباط مستقيم اين سرزمين‌ها با هم باشد در دست نيست اما پيدا شدن ظروف سيمين و زرين قابل مقايسه با ظرف‌هاي ميان‌رودان در اطراف معادن سنگ لاجورد در بدخشان نشان‌دهنده اين ارتباط و تبادل کالاست. از سوي ديگر شباهت فراوان شهرسوخته با برخي از محوطه‌هاي شرقي و شمالي نيز مبين اين مطلب است که شهرسوخته با اين سرزمين‌ها نيز مراوده داشته است.

سقوط و از بين رفتن شهرسوخته در پايان دوره چهارم استقرار صورت گرفته است. با اينکه اين شهر طي دو دوره مختلف دچار آتش‌سوزي شده است، اما فعلا دليلي در دست نيست که سقوط شهر را به عامل خارجي نسبت دهيم. هر چند نبايد عامل بسيار مهم خشک شدن و جابجايي دلتاي رود هيرمند را از ياد ببريم اما به نظر مي‌رسد عوامل گوناگوني دست به دست هم داده موجبات سقوط اين شهر را فراهم آورده‌اند‌. يکي از مهمترين عوامل بحراني است که حدود سال‌هاي 2000 پ.م در تمام مناطق شرقي فلات ایران، از جنوب تا شمال را در بر گرفته بوده و باعث متروک شدن  مراکز سکونتی شده است، به اين ترتيب تقريبا از ابتداي سال‌هاي 1800پ.م تا اوايل تشکيل امپراطوري هخامنشي که آثار جوامع بزرگ شهري دگر باره ظهور مي‌کنند، ديگر اثري از شهرهاي بزرگي چون شهر سوخته در منطقه ديده نمي‌شود.

منابع

– سیدسجادی؛ سیدمنصور 1382 . صيد و صيادي در سيستان باستان. پژوهشگاه ميراث فرهنگي كشور – فرمانداري شهرستان زابل.

– سیدسجادی؛ سیدمنصور 1382. راهنماي مختصر آثار باستاني سيستان.سازمان مديريت و برنامه ريزي استان سيستان و بلوچستان. صص.78  

– سیدسجادی؛ سیدمنصور 1386.گزارش‌هاي شهرسوخته 1. كاوش در گورستان 1376-1379. معاونت فرهنگی و ارتباطات. اداره کل امور فرهنگی. سازمان ميراث فرهنگي، صنایع‌دستی و گردشگری صص 691+15 

– سیدسجادی؛ سیدمنصور 1398 «جایگاه شهرسوخته در تکوین هنر و تمدن  دوره مفرغ جنوب غرب آسیا»  در  هنر و باستان‌شناسی حوره دلتای رودخانه هیرمند. به کوشش سیدمنصور سیدسجادی  . ( جلد اول )، فرهنگستان هنر ،  تهران  صص. 97-106

– سید سجادی؛ سید منصور 1398 ، «جایگاه دشت سیستان بر اساس شواهد باستان‌شناختی و مدارک تاریخی» در : آفرین‌نامه. مقاله‌های باستان‌شناسی در نکو داشت  استاد مهدی رهبر، به کوشش یوسف مرادی با همکاری سوزان کنتن،  ادوارد جان کیل و رسول بروجنی، پژوهشگاه میراث فرهنگی صص. 347-358

– نیولی، گراردو 1380 ، زمان و زادگاه زردشت.  ترجمه سیدمنصور سیدسجادی، انتشارات آگه. تهران صص. 326  

– نیولی، گراردو 1398 . آرمان ايران. جستاری در باره خاستگاه نام ایران.  ترجمه سیدمنصور سیدسجادی ، تهران. پیشین پژوه.  (ترجمه).

– نیولی، گراردو 1393 “«تمدن ایرانی»  ترجمه سیدمنصور سیدسجادی در : بخارا شماره 100 صص 73 – . خرداد و تیر 1393 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *