دکتر کوروش صالحی
پژوهشگر تاریخ
اشغال ایران توسط قوای بیگانه میتوانست همهی میراث چند هزار سالهی تمدن ایرانی را بر باد دهد. شکستهای پیاپی غرور ملی ایرانیان را جریحهدار کرده بود. ایرانیان در پریشانی و اضطراب به سر میبردند. کوششهای ساسانیان به نتیجهای نرسیده بود و اکنون یک ملت در یک جغرافیای پهناور گرفتار قومی شده بودند که نه تمدنی داشتند و نه خود را مقید به پیروی از قانون و دستوری میدیدند.
مقاومت ایرانیان خشونت ذاتی مسلمانان را بیش از پیش کرد. جویهای خون سرازیر شده و اسرای فراوان ایرانی و به ویژه زنان ایرانی در منابع به وفور دیده میشود. مثلا در استخر فارس ابن عامر سوگند خورد پس از فتح شهر از خون ایرانیان جوی خون راه اندازد و چنین کرد.(ابن بلخی،1374 : 277) به روایت بلاذری یکصد هزار تن کشته شدند(بلاذری، 1367: 544) این شکستها و اسارتها و بردگیها برای ایرانیان قابل تحمل نبود از این رو واکنشهای متفاوت و فراوانی به اشغال ایران صورت گرفت. یکی از نزدیکترین این واکنشها به فتح ایران پس از فتح نهاوند رخ داد. هنگامی اسرای ایرانی از جمله هرمزان و فیروز نهاوندی در مدینه با صحنه فجیع ورود زنان و کودکان ایرانی روبه رو شدند، سوگند خوردند خلیفه دوم را ترور کنند. فیروز نهاوندی با دیدن اسرای ایرانی گفته بود:« عمر جگرم را خورده»(طبری، 1352: 5/1958) این گروه از ایرانیان تلاش میکردند به اقدامات نظامی و شبه نظامی مانند ترور شخصیتهای موثر دنیای اسلام اعتراض و مقاومت خود را نسبت به اشغال ایران نشان دهند. این مقاومتها بیش از دو قرن به درازا کشید. مهمترین آنها قیام ابومسلم بود که منجر به روی کار آمدن عباسیان شد. در دوره اول عباسیان بهترین موقعیت و بهترین شرایط برای کوششهای مقاومت ملی و نهضت شعوبیه فراهم شد.
گروه دوم از ایرانیان کسانی بودند که با شنیدن اخبار و دیدن فجایع و رخدادها، ترک وطن کرده و راه هندوستان و چین را در پیش گرفتند. به روایت سالنامههای چینی عدهای از ایرانیان به کانتن مهاجرت کردند. در کتاب قصه سنجان اثر بهمن کیقباد روایت این ترک وطن توسط گروههایی از ایرانیان به هند آمده است.(راوندی، 1382: 9/31)
دسته سوم به مبارزه در جبهه فرهنگی پرداختند. در این جبهه مانند جبهه نظامی از همان ابتدا درگیریهای مسلمانان با ایرانیان از سوی اسرای ایرانی در مدینه آغاز شد. مهمترین حرکت آنها تئوریزه و پشتیبانی از تشیع برای خلافت بود.
شعوبیه
حاکمیت اعراب پس از تسخیر ایران برخلاف آنچه وعده داده شده بود، همراه با مساوات و برابری نبود. تعصب نژادی و قومی چنان زیاد بود که حتا صدای خود اعراب را هم در آورده بود. ظلم و ستم به ملل مغلوب حد و مرزی نداشت. بخشنامههای حکومتی این تبعیضها را تشدید میکرد. معاویه طی بخشنامهای ضدعجمی اعلام کرده بود:
«با موالی و کسانی از عجمها که اسلام آوردهاند با سیره عمر بن خطاب عمل کن چراکه در این روش خواری و ذلت آنها نهفته است:
1ـ عربها حق ازدواج با زنان عجمها و موالی را دارند اما آنها نه.
2ـ اعراب حق ارث از اموال عجمها را دارند، اما آنها نه.
3ـ سهمیه و حق عجمها را از بیتالمال کم کن، در جنگها آنها را سپر بلای اعراب ساز، کارشان هموار ساختن راهها و کندن درختان باشد.
4ـ هیچ عجمی حق پیش نمازی ندارد و در صف اول قرار نگیرد مگر برای کامل شدن صف نماز.
5ـ هیچ عجمی را بر مرزهای خلافت نگماری و یا فرماندار و استاندار شهری از شهرهای قلمروی خلافت نکنی.
6ـ هیچ عجمی را حق نداری بر مسند بنشانی و مجری احکام کنی.»(گلدزیهر،1371: 302)
در زمان حجاج کار به جایی رسیده بود که دستهای موالی را داغ کرده و علامت میگذاشتند، شاعری عرب در نکوهش حجاج میگوید: «اگر حجاج زنده بود، دست موالی از نشان داغ حجاج سالم نمیماند».(امین،1963 :1/41)در زندان حجاج اموی چند هزار کس زندانی بودند که بیشتر آنها از موالی به شمار میآمدند. او دستور داده بود تا آب آمیخته به نمک و آهک به زندانیان میدادند و خوراکشان را سرگین آمیخته با گمیز خر قرار داده بود.( نخجوانی، 1361: 75)
نهضت مساوات معروف به «اهل تسویه» مقدمه نهضت شعوبیه بود.(زرین کوب،1330: 338) ایرانیان و به ویژه ایرانیان مسلمان از تبعیض نژادی و ستمی که بر آنها میرفت لب به اعتراض میگشودند اما به غیر عمر بن عبدالعزیز حاکم اموی که حاکمی صالح بود، جز جور و ستم چیز دیگری نمیدیدند. این ادامه ستمها، آنها را وارد فاز جدیدی از مبارزه کرد. شعوبیه نهضتی بود که تاکید داشت عجم به معنی عام آن بر عرب برتری دارد و عرب را هیچ فضیلتی نیست.( ممتحن، 1368: 194)
نهضت شعوبیه قسمتی از مقاومت ملی ایرانیان بود که توسط بخشهایی از اشراف و طبقه متوسط ایرانی پشتیبانی میشد. شعوبیها بیشتر از ایرانیانی تشکیل یافته بود که در وهله نخست به عنوان اسیر و برده وارد دنیای مسلمانان و به ویژه مدینه شده بودند و بنا به شرایطی که داشتند، به اسلام گرویده بودند. وجه تمایز آنها در مقاومت ملی مسلمان بودن آنها بود.(ملایری، 196: 61)آنها تلاش میکردند هویت ایرانی را در برابر هجمه فرهنگی و سیاسی مهاجمان مسلمان حفظ کنند.
در دورههای بعد خراسان بزرگ کانون اصلی و سرچشمه حیات این جنبش به شمار میرفت. دهقانان ستون اصلی این جنبش به شمار میآمدند. پشتیبانی مادی و معنوی از این جنبش توسط دهقانان که بیشتر همچنان زرتشتی باقی مانده بودند، سبب شد بخشهای مهمی از فرهنگ ساسانی حفظ شود و اهداف استراتژیک این جنبش تحقق یابد. در واقع شعوبیها نوک پیکان مقاومت ملی بودند. سپر مسلمان بودنشان سبب می شد تا اکثریت زرتشتی از طریق آنها اهداف ملی جنبش را دنبال کنند. جاحظ اشاره میکند که: «… همه کسانی که در اسلام شک بردهاند، از روی عقاید شعوبیه با اسلام دشمن شدند…»(ممتحن، 1368: 259)
شعوبیه از واژه «شُعُوب» گرفته شده است. در قرآن واژه «شُعُوب» فقط یکبار آن هم در آیه 13 سوره حجرات آمده است « يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثي وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَليمٌ خَبيرٌ». «ای مردم، ما همه شما را نخست از مرد و زن آفریدیم. آنگاه شعبههای بسیار و فرق گوناگون گردانیدیم تا یکدیگر را بشناسید، همانا بزرگوار و با افتخارترین شما نزد خدا با تقواترین شماست، همانا خدا کاملا دانا و آگاه است.»(حجرات:13)
نهضت شعوبیه واژه شعوب را در برابر قبایل که آن را به اعراب نسبت میداد، برگزید.(ابن عبدربه اندلسی،1952: 3/412) و برای خود پشتوانهی قرآنی پیدا کرد. ابنمنظور تایید میکند که این واژه در دوره خلیفه دوم به عجمها اطلاق میشد. اما در دوره خلافت اموی و عباسی کاملا به عجمهایی گفته میشد که در برابر سیاستهای ضد ایرانی خلفای اموی و عباسی ایستادگی میکردند و در بسط و گسترش فرهنگ ایرانی میکوشیدند. ابن منظور تأکید میکند که: شعوبیه حزبی سیاسی عجمی ضد عرب است که برای اعراب ارزشی قائل نبوده و خود را برتر از آنها میشمردند.( ابن منظور،1964: 1/500) و این برتری را از همان آیه توجیه میکردند که شعوب که عجمها هستند پیشتر از قبایل که منظور اعراب هست، آمده است و این خود یکی از برتریهایی است که حتا در قرآن به آن اشاره شده است.(امین ، 1963: 1/55)
مهمترین هدف شعوبیها در مرحله نخست جنبش، استقلال ایران بود. به این منظور تا خاندان ساسانی برای آزادی ایران در تلاش بودند، این هدف پررنگتر بود، اما به فروکش کردن تلاشهای ساسانیان و بازگشت فیروز پسر یزدگرد به چین این هدف استراتژیک کمرنگتر شد. در مرحله دوم تلاشهای نهضت بر چند هدف استراتژیک متمرکز شده بود که بیشتر جنبه فرهنگی داشت. حفظ زبان، پاسداشت هویت ایرانی و انتقال میراث ساسانی از مهمترین این اهداف به شمار میآمد.
شعوبیها یک جبهه گستردهی سیاسی، نظامی و فرهنگی را رو به روی مسلمانان باز کرده بودند. تلاشهای شعوبیها برای پیروزی ابومسلم در شرق جهان اسلام قابل توجه بود. پیروزی ابومسلم و روی کار آمدن عباسیان نقطه عطفی در کار شعوبیها به شمار میآمد. حاکمیت کاملا ایرانی عباسی با وزرای ایرانی که آنها هم گرایشات شعوبی داشتند، سبب شد بسیاری از اهداف استراتژیک شعوبیها جامه عمل پوشانده شود. از سوی حاکمیت خود هزینههای گزافی برای ترجمه و بازنویسی کتابهای بازمانده از روزگار ساسانی خرج میشد. خلفا کاملا رسوم دربار ساسانی را پیاده میکردند. حتا مانند شاهان ساسانی لباس میپوشیدند. (زرین کوب، 1371: 2/74)
پایتخت عباسیان با نام ایرانی بغداد بر گرفته از دو واژه ایرانی بغ به معنی خدا و داد ترکیب شده بود. بغداد با فاصله بسیار اندک حدود چند کیلومتر از تیسفون پایتخت ساسانی بنا شده بود تا یاد و خاطر آن همیشه جاویدان بماند.(ملایری، 1379: 3/72)
شعوبیها در همه جا حضور داشتند و افکار و اندیشههای خود را نشر میدادند. شاعران، ادیبان، وزرا، کاتبان، نویسندگان، نوازندگان، دانشمندان و… در جایگاه و آثار خود برای اهداف استراتژیک شعوبیه کوشش میکردند. ابن مقفع یکی از این چهرههای نامبردار بود که میراث بسیاری را از پهلوی به عربی ترجمه کرد تا از نابودی آنها جلو گیری کند.(اشپولر، 1373: 1/340) لیست بلند بالایی از شعوبیها موجود است که هر کدام تلاشهای درخوری برای جامه عمل پوشاندن به اهداف مقاومت ملی میکردند و حتا جان خویش را هم بر سر این کار میگذاشتند. اسماعیل یسار نسایی، بشار بن برد، ابونواس حکمی، ابو العتاهیه، آبان بن عبدالحمید لاحقی، ابوعبیده معمر بن مثنی، هیثم بن عدی، ابو عثمان سعید بن حمید بختگان، علان شعوبی، ابو عبدالله مرزبانی، اسحق بن سلمه، ابن خردادبه، مدائنی، محمد بن لیث الخطیب، حاتم سجستانی، غالب اصفهانی، ابراهیم موصلی و… بخشی از نامداران شعوبی به شمار میآمدند.
در این میان خاندان برمکی نقش قابل توجهی در فراهم کردن زمینه انتقال میراث ساسانی به دوره اسلامی بازی میکردند. این کوششها و جهدها و تلاشها تا اندازهای بود که آوردهاند: هارونالرشید را وا داشتند تا در کعبه آتشدانی بگذارند و پیوسته در آن آتش بیفروزند و عود بسوزانند. رشید دانست با این اشارت میخواهند در کعبه بنیاد آتشپرستی بگذارند و کعبه را به آتشکده مبدل سازند.(حقیقت،1395: 146)
اما سرآمد همه بزرگان و نامداران شعوبی حکیم ابوالقاسم فردوسی به شمار میآمد. کار او در نهایت استادی و هنرمندی در بردارنده اهداف استراتژیک شعوبیه است. تلاش برای پاسداشت زبان ایرانی در برابر زبان قوم غالب، حفظ هویت تاریخی ایرانی در درازای تاریخ و ادامه حیات معنوی آن در طول زمان تحت عنوان ایران. تلاش او برای یک خودآگاهی تاریخی تلنگری بود برای مردمی که در کوران حوادث و ناملایمات روزگار تن به سرنوشت ندهند. در واقع در پیشامدهای کوچک و بزرگ سیاسی شاهنامه، هر کدام نکته و درسی برای بیداری است تا با چارهجویی از بند اسارت و خفت و ننگ برهند و به اوج و تعالی و رستگاری دست یابند(ثاقب فر،1387: 52).
داستان رستم فردوسی در واقع روزگار ملتی است که پا به پای دستگاه شهریاری به وجود میآید، میبالد و با سقوط و انحطاط آن رو به سستی و ضعف میگذارد و با مرگ آن روح ملیاش فروکش میکند تا شاید دوباره در دورانی دیگر به شکلی دیگر سر بر آورد. ( پرهام،173: 63) در واقع فردوسی و مقاومت ملی و شعوبیها همه با علم به این موضوع، کوشیدند تا این شاید دوباره در دورانی دیگر و به شکل دیگر را حفظ و جامع عمل پوشانند. در واقع پس از قرن اول و کشته شدن ناجوانمردانه ابومسلم همه امیدها به یاس گرایید و تلاشها بر روی عباسیان متمرکز شد تا آن شکوه باستانی را در جامه خلافت عباسی دوباره بسازند؛ اما چنانکه فردوسی به خوبی آن را دریافته بود، با کشته شدن یزدگرد، دفترش را به پایان رساند، چرا که این دوباره ساختن وطن سالهای سال زمان میخواست و او میدانست با زنده نگه داشتن این آرمان در شاهنامه، این امکان را فراهم میسازد تا در شرایطی دیگر و زمانی نو این آرمان تحقق یابد.
منابع و ماخذ
در سراشیب سقوط(1389): صالحی، کوروش. مشهد، ایران آزاد.
فتوح البلادان(1367): بلاذری، احمد بن یحیی. ترجمه محمد توکل. تهران، نقره.
تاریخ طبری(1352): طبری، محمد بن جریر. ابوالقاسم پاینده. تهران، بنیاد فرهنگ ایران.
فارسنامه(1374): ابن بلخی. به کوشش منصور رستگار فسایی. شیراز، نوند.
تاریخ اجتماعی ایران(1382): راوندی، مرتضی. تهران، نگاه.
اسلام در ایران( 1371): گلدزیهر؛ ناث، ر. محمود افتخارزاده. تهران، میراثهای تاریخی ایران و اسلام.
پرتوی اسلام(1336) امین، احمد. عباس خلیلی. تهران، اقبال.
تجاربالسلف(1357) نخجوانی، هندوشاه. تصحیح عباس اقبال. تهران، طهوری.
نهضت شعوبیه (1368): ممتحن، حسینعلی.تهران، باورداران
فرهنگ ایرانی پیش از اسلام(1396): ملایری، محمد.تهران، توس.
قرآن(1372) مترجم عباس مصباحزاده.تهران، دارالقرآن.
لسانالعرب(1964): ابنمنظور، محمد بن مکرم. بیروت، دارصادر.
تاریخ و فرهنگ ایران در دوره انتقال(1379): ملایری، محمد. تهران، توس.
تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی(1373): اشپولر،برتولد. جواد فلاطونی، مریم میر احمدی. تهران، علمی و فرهنگی.
جنبش شعوبیان(1385): حقیقت، عبدالرفیع. تهران، کومش.
تاریخ مردم ایران(1371): زرینکوب، عبدالحسین. تهران، امیرکبیر.
عقد الفرید(1952): ابن عبدربه اندلسی، محمد. قاهره، لجنه الترجمه و النشر.
با نگاه فردوسی(1373): پرهام، باقر. تهران، مرکز.
شاهنامه فردوسی و فلسفه تاریخ ایران(1387): ثاقب فر، مرتضی. تهران، قطره.
دو قرن سکوت(1330) زرینکوب، عبدالحسین. تهران،بی نا.
درود بر شما. من میخواهم بدانم که اصطلاح شعوبی و شعوبیان از چه زمانی و در کجا با همین نام به کار رفته است. سپاس