دکتر کوروش صالحی:تقریبا همه منابع بعد از اسلام خسرو انوشیروان را پادشاهی خردمند و دادگر توصیف کرده‌اند

دکتر کوروش صالحی متولد مشهد است که آشنایی ایشان با فردوسی بزرگ از دوران کودکی و نگاه ویژه به شاهنامه و حماسه سبب گرایش به رشته تاریخ و در نهایت خلق آثاری خواندنی شده است. وی مدیر مسوول انتشارات ایران آزاد است. ره آوردمهر با دکترکوروش صالحی در خصوص آثارشان و تحولات ایران در زمان ساسانیان به گفت‌و‌گو نشسته است، مهر بورزید و با ما همراه باشید.

استاد با توجه به کتاب‌هایی که تاکنون تالیف کرده‌اید؛ مانند «در سراشیب سقوط»، لطفا بفرمایید اوضاع ایران در دوره ساسانیان چگونه بود؟

قطعا این پرسش نیازمند وقت کافی به اندازه یک کتاب برای شرح موضوع است اما می‌توان به چند نکته از تاریخ ساسانی در این باره اشاره کرد.

یکی از مهم‌ترین مسایل در تاریخ ساسانی مفهوم ایرانشهر و تعریف یک هویت ملی بر این مبنا و اندیشه‌های ایرانشهری و به ویژه آیین زرتشت است. گرچه بحث هویت بحثی جدید است اما ایرانیان از دیرباز با آن آشنا بوده‌اند؛ هم از این روست که با هجوم مسلمانان، شعوبی‌ها از این مفاهیم برای تعریف اهداف استراتژیک خود در رویارویی با مسلمانان بهره می‌برند. شاپور خود را فرمانروای ایرانیان و شاه ایرانشهر می‌نامید و دقیقا فردوسی حدود هشت­صد سال بعد واژه ایران را بارها در شاهنامه تکرار می‌کند.

فردوسی در داستان ضحاک می‌گوید:

که گر هفت کشور به شاهی تراست/ چرا رنج و سختی همه بهر ماست

و یا در جایی دیگر در دوره خسرو انوشیروان اشاره دارد که:

  بياراستى روى كشور بداد / ازين گونه داد از تو داريم ياد

مفهوم کشور که در بردارنده یک جغرافیای سیاسی با مردم و فرهنگی مشابه است گرچه یک مفهوم مدرن به شمار می‌آید، برای ایرانیان هزار سال پیش روشن و قابل فهم بوده است.

مساله بعدی خط سیر تاریخی­ست که منجر به بوجود آمدن مفهوم ایرانشهر و فرهنگ ایرانشهری می‌شود. ساسانیان خود را وارث هخامنشی‌ها می‌دانستند چنانکه اشکانیان نیز خود را وارث هخامنشی‌ها می‌دانستند. روشن است که جز دوره‌ای کوتاه که جانشینان اسکندر حدود 70 سال حکومت کردند، در دیگر زمان‌ها از مادها تا ساسانیان انقطاع و گسست مهمی رخ نداده است. این پیوستگی که تقریبا در جغرافیای فلات ایران رخ داده و دارای یک اندیشه مذهبی و به تبع آن یک فرهنگ خاص بوده است، سبب شده است تا ساسانیان به عنوان یک حکومت خالص ملی تجلی پیدا کنند. آنچه که به عنوان فرهنگ ساسانی مطرح است در واقع فرهنگ چند هزار ساله‌ی اقوام ایرانی در درازای زمان است.

یکی از مسایل مهم دیگر که درباره ساسانیان دچار بد فهمی شده است، سیاست دینی آنهاست. ساسانیان با آنکه دین زرتشت را به عنوان دین ملی رسمیت بخشیده بودند، با این همه تلاش می‌کردند به مذاهب دیگر نیز آزادی دهند. هرمز پسر خسرو انوشیروان در اعتراض موبدان بر تساهل و تسامح مذهبی‌اش گفته بود: همان‌گونه که تخت نمی‌تواند بر یک پایه باشد، حکومت نیز نمی‌تواند تنها بر رعایای زرتشتی خود تکیه کند. کرتیر در تاریخ ساسانیان یک مورد از تفتیش عقاید زرتشتی را به نمایش می­گذارد اما آن یک استثناست که متاسفانه مغرضانه یا غیرعالمانه مورد بهره‌برداری در جهت اهدافی خاص قرار گرفته است.

موضوع دیگر در خصوص اشتباهی رایج بین محققان درباره از بین بردن آثار اشکانی توسط ساسانیان است. تقریبا هیچ سند جدی بر اینکه ساسانیان آثار اشکانیان را نابود کرده‌اند، وجود ندارد. فرهنگ ساسانی و اشکانی چنان به هم نزدیک است که نمی‌توان به طور دقیق مرزی میان آنها مشخص کرد چراکه فرهنگ ساسانی ادامه حیات همان فرهنگ مردم ایرانشهر در روزگار اشکانیان است. تفاوت‌های اشکانیان و ساسانیان را بیشتر باید در ساختار سیاسی و سیاست‌های مذهبی دید. ما آثار دانشمندان و ادیبان بسیاری را حتا از هزار سال پیش نداریم پس بدیهی است که از دوره قبل از اسلام آثار چندانی نمانده باشد.

علل سقوط ساسانیان را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

کتاب در سراشیب سقوط به علل فروپاشی ساسانی و حضور مسلمانان در ایران می‌پردازد که تقریبا به طور مفصل به این موضوع پرداخته شده است. در سقوط ساسانیان یک سری عوامل برای محققان مسلم فرض شده است که متاسفانه از مورخان چپ در دنیا نشات گرفته و تاکنون کورکورانه ادامه یافته است. ظلم و ستم شاهان ساسانی، دخالت موبدان در امور سیاسی، فاصله طبقاتی، فقر اقتصادی و فرهنگی جامعه ساسانی و… . این دلایل برای سقوط یک امپراتوری با ریشه‌ای مانند ساسانیان بسیار پیش پا افتاده به نظر می‌رسد. در کتاب «در سراشیب سقوط» دلایل فوق رد شده است.

در حکومت ساسانی پس از قباد نقش موبدان رو به کاستی است. اسناد تاریخی به ما نشان می‌دهند که متولیان آیین زرتشت کاملا پیام خسرو انوشیروان را که بر جدایی دین از سیاست تاکید داشت، درک کرده و از مواضع خود عقب‌نشینی کرده بودند.

در دوران خسرو انوشیروان و خسروپرویز عیار سکه‌های ساسانی عیار بالایی است. خزانه ساسانیان غنی و مملو از ثروت است. اینها به ما نشان می‌دهند در اواخر ساسانیان وضع اقتصادی حکومت خوب بوده است. جنگ‌های خسرو پرویز با فتح شرق مدیترانه و مصر ثروت قابل توجهی را به خزانه‌های ایران سرازیر کرده بود.

به لحاظ فرهنگی از زمان خسرو انوشیروان اوج شکوفایی فرهنگی و هنری ساسانیان رقم می‌خورد. اگر روایت مجهول کفشگری را که به ازای درس خواندن پسرش حاضر شده بود، خرج لشکرکشی خسرو را بدهد، بپذیریم، باید پذیرفت مردم عادی هم از وضعیت خوبی برخوردار بوده‌اند. پس نه فقر اقتصادی بزرگی وجود داشته است و نه فقر فرهنگی که مردم ایران همه مسیحی شوند.

 انوشیروان باور داشت عدالت شاه از حاصلخیزی زمین مهم‌تر است. این نشان می‌دهد شاهان ساسانی به حقوق مردم حساس بودند. کریستین سن گزارش می‌دهد که دستگاه قضایی ایران دارای هیات منصفه بوده است و آن را از سیستم قضایی بیزانس پیشرفته‌تر ارزیابی می‌کند. این یعنی تلاش می‌شده است حقوق همه اقشار در جامعه ساسانی لحاظ شود.

خانم دکتر پورشریعتی در کتاب زوال و فروپاشی ساسانی به نقش عدم همکاری خاندان‌های بزرگ ایرانی در سقوط ساسانیان اشاره کرده‌اند. در واقع با اصلاحات خسرو انوشیروان، چنان موقعیت و جایگاه شاه استوار و کانون‌های سنتی قدرت محدود شده بود که دیگر جای ابراز قدرتی برای موبدان، اشراف، خاندان‌های بزرگ ایرانی و… نمانده بود. این محدودیت و سرکوب تا حدی بود که ما حتا بعد از اسلام نیز خط و ربطی جدی از این خاندان‌ها نمی‌بینیم.

خیلی از پیش‌فرض‌هایی که مسلم فرض شده‌اند همه در تحلیل سقوط ساسانیان دارای ایراد هستند. در کتاب «در سراشیب سقوط» به چند علت اصلی و مهم در سقوط ساسانیان اشاره شده است. نخست به عنوان یکی از مهم‌ترین عوامل باید بر نبود یک مدیریت توانا، با هوش و کارآمد در بحرانی‌ترین زمان دوره ساسانی اشاره کرد. قطعا اگر مسلمانان با فرمانروایی مانند خسرو انوشیروان روبه رو می‌شدند، شکست خورده و یا به این همه پیروزی‌های قاطع و فتح ایران دست نمی‌یافتند.

از صلح شیرویه با هراکلیوس در سال 628 تا 632 میلادی که نخستین درگیری‌های مسلمانان با ایرانی‌ها شروع شد، حدود ده تن از شاهزادگان ساسانی به شاهی رسیدند. این یعنی یک هرج و مرج سیاسی در بحرانی‌ترین زمان ممکن، هنگامی که باید همه نیروها در برابر دشمن بسیج شوند. در حالیکه می‌بینیم شهربراز و دیگر سپه‌سالاران نظامی در این آشفتگی­های سیاسی در اندیشه رسیدن به قدرت و غصب تاج و تخت هستند. این هرج و مرج برای کسب قدرت سبب شده بود نیروهای موجود برای رویارویی با دشمنی قدرتمند بسیج نشده و از امکانات موجود استفاده درستی نشود.

در کنار این موضوع باید به جنگ فرسایشی ایران و بیزانس که به میزان قابل توجهی هر دو را تضعیف کرده بود، اشاره کرد. منابع رومی نشان می‌دهند که در حملات خسروپرویز به بیزانس حدود 200 هزار تن از رومی‌ها کشته شده‌اند. گرچه این آمار اغراق‌آمیز است اما نشان می‌دهد هر دو طرف بخش مهمی از نیروهای زبده خود را در این جنگ‌های فرسایشی از دست داده‌اند. خستگی، جراحت و عدم روحیه خوب ارتش ایران عاملی مؤثر در عدم کامیابی به شمار می‌آمد. تحرک بالای نظامی مسلمانان می‌توانست ارتش خسته و کند ایران و بیزانس را تحت‌الشعاع خود قرار دهد.

مسلمانان تازه نفس و با انگیزه‌های قوی مادی و معنوی در برابر ارتش ایران و بیزانس ظاهر شدند. انگیزه‌های مادی در بین آنها بسیار قوی بود. خلیفه دوم پس از شکست در نبرد پل مستقیما مسلمانان را جهت کسب منافع مادی تشویق و ترغیب کرده بود. غارت‌های مسلمانان و کشتارهای آنها صحنه‌های وحشتناکی را به وجود می‌آورد که می‌توانست به میزان قابل توجهی رعب و وحشت در دل مدافعان ایجاد کند. مثلا خالد بن ولید فرمانده مسلمانان در الیس جوی خون از مدافعان کُرد و فارس و عربِ تابع ساسانیان جاری کرد. طبری نقل می‌کند که خالد بن ولید جز خواسته و برده دارایی نداشت که بالغ بر هشتاد هزار درهم می‌شد.

با این همه آن عده از محققانی که نوشته‌اند ایرانیان با گل و شیرینی به استقبال مسلمانان رفتند اوهام و تخیلات خود را به رشته تحریر درآورده‌اند. مسلمانان برای فتح ایران مجبور شدند مقاومت‌ها را به شدت سرکوب کرده و جوی خون‌های بسیاری را جاری کنند. آنها مردان بسیاری را کشته و زنان و کودکان بی‌شماری را به عنوان کنیز و برده به بردگی بردند.

در این میان با توجه به اصلاحات خسرو انوشیروان و جایگاه ممتازی که نظامیان یافتند، در سقوط ساسانیان می‌توان به عنوان یک عامل مهم مورد ارزیابی قرار گیرند. این را می‌توان به عنوان یک قانون تاریخی پذیرفت که هر جا نظامیان بر امور مسلط شدند، می‌توانید نشانه‌های زودهنگام سقوط را مشاهده کنید. منطق نظامیان جنگ و زور است اما در سیاست از زور به عنوان واپسین حربه استفاده می‌شود. در کتاب «در سراشیب سقوط» به طور مفصل به این موضوع‌ها اشاره شده است.

در کنار این عوامل اصلی باید به عوامل دیگری مانند طاعون، اندیشه پایان فرمانروایی اورمزد و آغاز فرمانروایی اهریمن و… اشاره کرد.

در مورد حمله مسلمانان به ایران باید توجه داشت که از واژه اعراب استفاده نشود. ما به طور دقیق باید بگوییم ایران مورد هجوم مسلمانان قرار گرفت. اعراب در امپراتوری ساسانی و حتا ماقبل آن جزیی از هموطنان ما به شمار آمده و خدمات بسیاری در این زمینه به ایران کرده‌اند و البته می‌کنند. حتا واژه اعراب مسلمان نمی‌تواند بیان‌کننده واقعیت این هجوم به ایران باشد، چرا که در میان سپاه مسلمانان از اقوام و ملیت‌های دیگر حضور داشتند مانند سلمان فارسی. در تاریخ طبری با اشاره به منطقه میان رودان بارها عنوان شده است که عرب‌ها، کردها و فارس‌ها در برابر مسلمانان مقاومت کردند.

آیا پژوهش‌هایی که در این زمینه انجام گرفته به قدر کافی گویا هست و توانسته از عهده بیان اوضاع ایران در آن زمان برآید؟

ما با یک فقر تاریخ‌نویسی و تاریخ‌نگاری در ایران رو به رو هستیم. نگاه ایدئولوژیک به علم و به تبع آن به علوم انسانی و تاریخ با توجه به رشد امکانات یک آفت است. فرم جای محتوا را گرفته است. با چنین شرایطی نمی‌توان توقع داشت در موضوعات گوناگون کار شود. این مصیبت‌نامه درباره تاریخ حادتر است و به ویژه درباره تاریخ معاصر و ایران باستان بدتر. تاریخ ما را مستشرقین نوشته‌اند. کارهای جدید پژوهشگران خارجی با توجه به وضعیت سانسور با مشکلات زیادی روبه رو است؛ همین وضعیت سانسور بر تحقیقات داخلی نیز حاکم است. دانش و تعصب به یک جا جمع نمی‌شوند.

تحقیقات و پژوهش‌های انجام شده در این دوره بسیار اندک است. با توجه به حجم خروجی دانشگاه‌ها ما باید تقریبا در هر دوره‌ای بیش از صد عنوان کتاب در موضوعات گوناگون داشته باشیم. درباره ساسانیان با توجه به اهمیت این سلسله در تاریخ و فرهنگ ما و تاثیر ژرف و بزرگی که بر دنیای اسلام می‌گذارد، باید پژوهش‌های فراوانی صورت می‌گرفت. عدم دانش کافی در بعضی از موضوعات تاریخی سبب می‌شود ما به یک خودآگاهی تاریخی نرسیم. از سوی دیگر بسیاری از مولفه‌هایی که در دوره ساسانی به عنوان امنیت ملی برای ما شناخته می‌شده، اکنون نیز وجود دارد که می‌تواند به عنوان درس‌های تاریخی مورد توجه و استفاده قرار گیرد.

در تاریخ بسیار خوانده‌ و دیده‌ایم که از انوشیروان با عنوان عادل یاد می‌شود، به عنوان مثال در گلستان سعدی هم از ایشان به عنوان نوشیروان عادل یاد شده است، مصداق‌های این عدالت را بیشتر در کدام متون می‌بینیم و

آیا به راستی انوشیروان عادل بود؟

در منابع بعد از اسلام تقریبا همه آنها خسرو انوشیروان را ستوده و او را پادشاهی خردمند و دادگر توصیف کرده‌اند. طبری او را  پادشاهی خردمند، شجاع، دانا و دوراندیش وصف کرده است. یعقوبی از او با نام دادگر و جوانمرد یاد کرده و ابن بلخی او را با عنوان عادل ستوده است. ثعالبی او را دادگرترین، خردمندترین و داناترین پادشاهان لقب داده؛ مقدسی او را پادشاهی نیک سیرت که با رعایا مهربان بود، دانسته و گردیزی او را با صفت عادل یاد کرده است. این وصف‌ها را درباره پادشاهان اندکی در تاریخ می‌توان دید. او را حتا دشمنانش ستوده‌اند. پروکوپیوس او را حیله‌گر توصیف کرده است که هر گزندی را که می‌خواست به رومی‌ها وارد می‌کرد. اما در لابه‌لای تاریخش، او را به سبب تدبیر و درایتش تحسین می‌کند.

انوشیروان باور داشت گفت‌وگو می‌تواند بسیاری از مشکلات را حل کند. او با اینکه در برهه‌ای از تاریخ قوی‌ترین ارتش جهان را در اختیار داشت و فرماندهی می‌کرد، در تلاش بود همیشه درِ گفتگو با دشمن باز باشد. موفقیت‌هایش در امور سیاسی، پیروزی‌هایش در شرق و غرب، تساهل و تسامح وی با ادیان دیگر و روشنفکری و فیلسوف مآبی  از او چهره‌ای آرمانی در منابع شرقی ساخت چنانکه بعد از اسلام خلفایی که سرزمینش را فتح کرده بودند او را الگوی عملی خود در سیاست و مملکت‌داری می‌دانستند.

هنگامی ارتشش در شهر آپامی بود، یکی از سربازانش قصد تعرض به یکی از دختران شهر را داشت. با اینکه اتفاقی نیفتاده و پدر دختر از گناه سرباز گذشته بود، اما انوشیروان او را نبخشید تا همه ارتشیانش بدانند که در هیچ جا به جان و مال مردم تعرض نکنند. جمله‌های بسیاری در منابع تاریخی از انوشیروان ثبت شده است. مسعودی از زبان او می‌گوید: اصلاح کار رعیت از فزونی سپاه موثرتر است.

لطفا در خصوص پژوهش‌هایتان بفرمایید و اینکه آیا پژوهش جدیدی در دست تالیف دارید؟

از بیش از سی عنوان کتاب‌های چاپی بنده بخشی از آنها به تاریخ و آن هم به ساسانیان و ایران باستان تعلق دارد. بنا بر تخصص در این حوزه و علاقه به ساسانیان پژوهش‌های تاریخی اینجانب بیشتر متمرکز بر این دوره است.  «در سراشیب سقوط» مهم‌ترین این پژوهش‌هاست که به علل فروپاشی ساسانیان و هجوم مهاجمان مسلمان به ایران می‌پردازد. برخی از کتاب‌های دیگر در ایران باستان عبارتند از «جشن‌های کهن ایرانی»، «مشروعیت قدرت در ایران ساسانی»، «گات‌ها»، «یادگار زریران»، «‌منشور حقوق بشر کوروش بزرگ»، «‌چنین گفت داریوش»، «مجموعه شش جلدی تاریخ هخامنشی» و… که در این زمینه چاپ شده است.

دو کتاب مهم در مورد ساسانیان با نام‌های «روابط خارجی ساسانیان» و «تاریخ و فرهنگ ساسانی» در حال ویرایش هستند که امیدواریم کار آنها زودتر به پایان برسد و چاپ شوند. کار مهم و قابل توجه بعدی ادامه «در سراشیب سقوط» است که نگارش آن به پایان رسیده و اگر از ممیزی‌های ارشاد گذر کند، چاپ خواهد شد. این کتاب به کوشش‌ها و مجاهدت‌های نخبگان و نازک‌اندیشان  فرهنگی- سیاسی ایرانی می‌پردازد تا در لوای حاکمیت جدید، میراث فرهنگی و پیشینه تاریخی ایران را حفظ کنند و به دوره‌ی جدید انتقال دهند.

بخش دیگر کتاب‌های چاپ شده در حوزه ادبیات و شاهنامه است. در کتاب «رستم دستان» همه داستان‌های شاهنامه درباره رستم به نثر بازنویسی و چاپ شده است. داستان‌های «کاوه آزادی‌خواه»، «آرش کمانگیر»، «رستم و اسفندیار» ، «داستان سیاوش » و «حماسه قهرمانان» با نگاهی نو به شاهنامه و مقتضیات امروز بازنویسی شده‌اند. دو داستان تمثیلی با نام‌های «شبتاب سرزمین شب» و «پیوسته در روشنایی» به نبرد روشنایی و تاریکی و مبارزان راه آزادی به نقش افراد جامعه در آن می‌پردازد. دو دفتر شعر «بانو» و « پچپچه‌های مردی که در برابر باد می­رفت» در بایگانی قرار داد و هنوز برای چاپ آنها انگیزه‌ای پیدا نکرده­ام.

اما کتاب  «دلیران ایران» رمانی تاریخی است که به مبارزات آزادی‌خواهان ایرانی برای پایان دادن به حاکمیت جانشینان اسکندر در ایران می‌پردازد. این رمان حدود سی سال پیش به رشته تحریر در آمده است. سال‌های نخستین دبیرستان هنگامی که برگ‌های امتحانی را به اعتراض به نظام آموزشی سپید داده و برای مدتی تحصیل را رها کردم، کار خواندن و نوشتن را به طور شبانه‌روزی پی گرفتم. در آن زمان تاریخ و فلسفه را بسیار دوست می‌داشتم. از آنجا سرنوشتم با تاریخ پیوند خورد. رمان «آرش کمانگیر» و «دلیران ایران» را در همان زمان به رشته تحریر درآوردم. کتاب دلیران ایران چاپ شد اما رمان آرش کمانگیر همچنان در بایگانی دست‌نوشته‌هایم باقی ماند و مجالی برای چاپ پیدا نکرد.

در خصوص رمان‌های تاریخی که نوشته‌اید، بیشتر توضیح بفرمایید. فکر اولیه نوشتن در این ژانر از کجا به ذهنتان رسید و اینکه تا چه حد روایت تاریخ در ژانر رمان تاریخی را تاثیرگذار می‌دانید؟

در جهان سوم و از جمله ایران همیشه علوم انسانی مظلوم واقع شده است. در این میان تاریخ به سبب ساختار حکومت‌ها و تحریف آن مظلوم‌تر از دیگر رشته‌هاست. در ایران بعد از انقلاب تاریخ ایران باستان مورد اجحاف قرار گرفت و در ایران باستان تاریخ اشکانیان مظلوم‌تر است. از این رو اشکانیان به واسطه ویژگی‌های منحصر به فرد خود در ساختار سیاسی و منش و ویژگی‌های پهلوانی در ابتدای جوانی برایم بسیار جذاب می‌آمد از این رو از همان زمان به پاس دلیری مردان و زنانی که کوشیدند تا استقلال ایران را پاس بدارند و برای آن از بخشش جان خود دریغ نکردند، رمان دلیران ایران را نوشتم.

رمان‌های تاریخی سهم بسزایی در ایجاد علاقه به تاریخ دارند و اگر هوشمندانه نوشته شوند، می‌توانند نقش روشنگرانه داشته و در شرایط فرهنگی و سیاسی خاص راهگشا باشند. من علاقه‌مندی به خواندن را مدیون نخستین رمان تاریخی که خواندم، هستم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *