دکتر نجم‌الدین گیلانی: نگاه فردوسی در شاهنامه زن‌ستایانه است

شاهنامه فردوسی چکیده چندین هزار سال فرهنگ و تمدن ایرانیان است. در خصوص چگونگی نگاه فردوسی به زن ره‌آوردمهر با دکتر نجم‌الدین گیلانی، استادیارگروه آموزشی تاريخ دانشکده ادبیات و علوم‌انسانی دانشگاه فردوسی مشهد به گفت‌و‌گو نشست که در ادامه می‌خوانیم:  

در کل نگاه فردوسی به زن در شاهنامه چگونه است؟

به نام خداوند جان و خرد

قبل از اینکه به جایگاه زن در شاهنامه بپردازم، نگاهی به جایگاه زن در تمدن‌ها در دنیای کهن داشته باشیم. شاهنامه فردوسی چکیده چندین هزار سال فرهنگ و تمدن ایرانیان است. به گفته ایولین رید آمریکایی ایران 20 هزار سال سابقه زن‌تباری و زن سالاری دارد. خوشبختانه زنان در تمدن‌سازی نقشی پررنگ و کارنامه‌ای درخشان دارند. وقتی به منابع کهن و متون کهن رجوع می‌کنیم، می‌بینیم که زنان چقدر در تمدن‌سازی نقش داشتند. در دنیای کهن کار مردان بیشتر شکار بود. وظیفه تهیه غذا، تامین معاش خانواده و کار پزشکی با زنان بود. زنان اولین و اصیل‌ترین طبیبان تاریخ بشر بودند. زنان به دنبال گیاهان خوراکی بودند که منتج به کشف گیاهان داروئی می‌شد. به گفته ویل‌دورانت کشاورزی را زنان اختراع کردند. با سیخ به دنبال ریشه گیاهان بودند و همین سبب شد تا شخم زدن را بیاموزند. بسیاری از ابزار مورد نیاز برای زندگی روستایی و عشایری را امروز هم زنان می‌سازند. جاجیم، رسن، جل و بند حیوانات را زنان ساختند و مردان در تکامل آنها نقش داشتند.

ساخت خانه یا سیاه چادر کار زنان بود. در بین اقوام لر، کردها و بختیاری‌ها و عشایر سایر مناطق کشور زنان در مشک ساختن، خیک مشک، خیاطی و… نقش پررنگی دارند.

حتی پژوهشگران تاریخ و تمدن معتقدند که حیوانات را هم زنان اهلی کردند. مردان بچه حیوانات شکارشده را می‌آوردند و زنان به همراه کودک خود به آن شیر می‌دادند، آنها را بزرگ و اهلی می‌کردند و به کار می‌گرفتند. بافندگی، زنبیل‌بافی، فرشبافی و چرم‌سازی همه کار زنان بود. ویل‌دورانت معتقد است، نیروی فیزیولوژی زنان ضعیف‌تر از مردان نیست و این تصور اشتباه است. حتی در بین حیوانات نیز جنس ماده قوی‌تر از جنس نر است.

این برتری قدرت بدنی مردان ثمره دنیای نوین است. اتفاقا در قبایل سرخپوست زنان بارهای سنگین‌تری از مردان حمل می‌کردند. در دنیای قدیم زنان در تمدن‌سازی بسیار نقش داشتند. در ایلام باستان ایزدبانوان را داریم. سیر تکاملی از زن‌تباری به مردسالاری یا به گفته ویل‌دورانت ممکن است که این چرخه برعکس شود.

 اما چرا زنان اینهمه قداست داشتند؟ به این دلیل که در دنیای کهن چندان با فیزیولوژی بدن آشنا نبودند و علت و معلول به وجود آمدن بچه را نمی‌دانستند. به همین دلیل در دنیای کهن آن نگاه قداست‌گونه به زن وجود دارد. رگه‌هایی از این را در شاهنامه می‌بینیم. رستم به این فکر نمی‌کند که سهراب بچه تهمینه می‌شود. شاهنامه فردوسی رگه‌هایی از تاریخ اساطیری، تاریخ کهن و مادرتباری ما را در خود دارد.

نظرهای زیادی در مورد زن‌ستا و زن‌ستیز بودن فردوسی وجود دارد. من بر این عقیده هستم که با توجه به شواهد و قرائنی که در شاهنامه وجود دارد، فردوسی در مقایسه با شخصیت‌های بزرگ زمان خویش و زمان بعد از آن، همچون خواجه نظام‌الملک یا سعدی در قله زن‌ستایان قرار دارد.

کسانی که فردوسی را زن‌ستیز می‌دانند، بر ابیات الحاقی داوری می‌کنند.

«زن و اژدها هر دو در خاک به / جهان پاک، از این هر دو ناپاک به»

زن معیار در شاهنامه فردوسی چه زنی است؟

فردوسی اصلا نگاه جنسیتی ندارد بلکه نگاه شخصیتی دارد. از هر شخصیتی اگر کار بدی سربزند، چه مرد و چه زن، او را نکوهش می‌کند و از هر شخصیتی که کار قهرمانانه و اخلاقی سربزند، او را ستایش می‌کند. حتی اگر دشمن ایران و ایرانیان باشد.

برخی از افراد ابیاتی از فردوسی می‌آورند و آنها را به فردوسی ربط می‌دهند؛ فردوسی این ابیات را سروده است اما او به عنوان داستان‌سرا یا راوی از زبان قهرمان داستان آنها را می‌گوید. مثلا فردوسی از زبان کیکاووس می‌گوید:

«کسی کو بود مهتر ارجمند/ کفن بهتر او را زفرمان زن

سیاووش ز گفتار زن شد به باد/ خجسته زنی کاو زمادر نزاد»

هیچکس بی‌شرمی را دوست ندارد و در اینجا سودابه بی‌شرمی کرده است. وقتی که داستان را می‌خوانیم؛ به خاطر این بی‌شرمی سودابه که قصد دارد یکی از قهرمانان شاهنامه را بدنام کند، حق را به کیکاووس می‌دهیم.

یا از زبان افراسیاب می‌گوید؛

«کرا پس پرده دختر بود/ اگر تاج دارد بداختر بود»

 یا از زبان مهراب کابلی به رودابه می‌گوید:

«چو دختر آمد پدید/ ببایستش در زمان سر برید

نکشتم نرفتم به راه نیا/ کنون ساخت بر من چنین کیمیا»

یعنی به راه نیاکانم نرفتم و دختر را نکشتم که چنین مرا طلسم کرد.

 اگر نظر فردوسی را بخواهیم در مورد زن بدانیم، می‌گوید:

«چو فرزند را باشد آئین و فر/ گرامی به دلبر چه ماده چه نر» یعنی فرقی ندارد که ماده یا نر فقط مهم این است که دانش و شرم و منش را داشته باشد.

  یا در شورای مشورتی که در داستان رستم و اسفندیار برگزار می‌شود، یک زن در بین مردان حضور دارد.

 چه زنی با چه برنام یا لقبی؟

 رودابه در آن جلسه حضور دارد و مردان بدون لقب یا برنام هستند اما رودابه با برنام است.

«زواره فرامرز و دستان سام /جهاندیده رودابه نیکنام»

یا نظر خود فردوسی را در داستان بیژن و منیژه می‌بینیم. مثلا وقتی کتاب سیاستنامه خواجه ‌نظام‌الملک را می‌خوانید؛ به گونه‌ای از زنان بحث می‌کند که انسان شرم می‌کند. «با زنان مشورت کنید و برعکس عمل کنید.» یا غزالی چه چیزهایی که در مورد زنان نمی‌گوید. اما فردوسی با لقب‌هایی آن بت مهربان خود را معرفی می‌کند که انسان لذت می‌برد. بت مهربانم، یار مهربانم، ماه خورشید چهره‌ام. با این القاب یاد می‌کند. می‌دانیم که پشت سر هر مرد موفق یک زن موفق است و البته به نظر من پشت سر هر مرد ناموفق دو زن است.

فردوسی در آن داستان که در شب تیره خوابش نمی‌برد و دلتنگ است، می‌سراید:

«بدان تنگی اندر بجستم ز جای/ یکی مهربان بودم اندر سرای

خروشیدم و خواستم زو چراغ/ برفت آن بت مهربانم ز باغ

مرا گفت شمعت چه‌ باید همی/ شب تیره خوابت بباید همی

بدو گفتم ای بت نیم مرد خواب/ یکی شمع پیش آر چون آفتاب

بنه پیشم و بزم را ساز کن/ به چنگ آر چنگ و می آغاز کن

بیاورد شمع و بیامد به باغ/ برافروخت رخشنده شمع و چراغ

می آورد و نار و ترنج و بهی/ زدوده یکی جام شاهنشهی

مرا گفت برخیز و دل شاددار/ روان را ز درد و غم آزاد دار

نگر تا که دل را نداری تباه/ ز اندیشه و داد فریادخواه

جهان چون گذاری همی بگذرد/ خردمند مردم چرا غم خورد

گهی می گسارید و گه چنگ ساخت/ تو گفتی که هاروت نیرنگ ساخت

دلم بر همه کام پیروز کرد/ که بر من شب تیره نوروز کرد

بدان سرو بن گفتم ای ماهروی/ یکی داستان امشبم بازگوی

مرا مهربان یار بشنو چه‌ گفت/ از آن پس که با کام گشتیم جفت

بپیمای می تا یکی داستان/ بگویَمْت از گفته باستان» و در نهایت به پشتوانه یک زن با این القاب ادامه می‌دهد‌. شما وقتی با نصیحه‌الملوک غزالی می‌سنجید، انسان به خودش می‌بالد که چنین شخصیتی در آن دوره زمانی وجود داشته است. زنان شاهنامه مادی‌گرا نیستند، کمال‌گرا هستند.

همین امروز اگر پسری به خانواده خبر بدهد که دختری را برای ازدواج انتخاب کرده است، بیشتر خانواده‌ها از او می‌پرسند، زیباست؟ اما در شاهنامه این‌گونه نیست. به خرد زن، به فضیلت زن، به اخلاقیات و شرمگینی او توجه می‌شود.

یا خدمتکاران رودابه می‌روند تا ببینند زال چگونه مردی است، وقتی برمی‌گردند در توصیف او از مادیات هیچ نمی‌گویند، بلکه از ویژگی‌های بدنی او می‌گویند:

«که مردیست بر سان سرو سهی/ همش زیب و هم فر شاهنشهی

همش رنگ و بوی و همش قد و شاخ/ سواری میان لاغر و بر فراخ». کتاب «کاووشی بر مبانی علم اخلاق» در مورد این ویژگی‌ها بحث می‌کند که چرا اینها ارزش بوده است. یا در باب زال باز هم می‌بینیم که می‌گوید:

 « دل شیر نر دارد و زور پیل/ دو دستش به کردار دریای نیل

چو بر گاه باشد در افشان بود/ چو در جنگ باشد سر افشان بود»

از ویژگی‌های بدنی او می‌گویند که ثروتی است که در درون خود شخص است. مال و املاک در بیرون شخص است و به خود شخص مربوط نیست.

یا وقتی تهمینه به بالین رستم می‌آید، می‌گوید؛ از وصف دلیری‌هایت شنیدم که عاشقت شدم.

« به کردار افسانه از هر کسی/ شنیدم همی داستانت بسی

که از شیر و دیو و نهنگ و پلنگ/ نترسی و هستی چنین تیزچنگ

شب تیره تنها به توران شوی/ بگردی بران مرز و هم نغنوی

به تنها یکی گور بریان کنی/ هوا را به شمشیر گریان کنی

چو این داستان‌ها شنیدم ز تو/ بسی لب به دندان گزیدم ز تو» عاشق آن ویژگی‌ها می‌شود.

 بنابراین زنان شاهنامه مادی‌گرا نیستند. زنان شاهنامه سیاستمداران خاصی هستند. نسبت به مکر زنان صحبت شده است. در جوامع‌الحکایات می‌خوانیم که مردی کتاب صدمنی در دست داشت، زنی از آنجا رد شد و پرسید این کتاب چیست؟ مرد گفت: در مورد مکر زنان است. زن خندید و گفت: مگر مکر زنان در یک کتاب جمع می‌شود، باید آن را در چندین کتاب بیان کرد.

از سیندخت به عنوان نخستین سفیر زن در شاهنامه نام برده شده‌ است، چه فلسفه‌ای در پشت این بیان قرار دارد؟

وارد شدن به قلمرو زنان خیلی سخت بود. به طوری که آزمون هوش و دلیری از خواستگاران می‌گرفتند. از سیندخت به عنوان نخستین زن سفیر یاد می‌کنند، اما نخستین نیست. در دنیای کهن زنان همه سفیران صلح بودند. رگه‌هایی از سفیر صلح بودن زنان را در همین زمان خودمان داریم. در خون‌بس‌های مردم کرد و لر هنوز هم سرنخ‌هایی از اینکه زنان قربانی می‌شوند برای خون‌بس و صلح داریم. چرا در شاهنامه فردوسی زن سفیر است؟ البته این چرا را فردوسی از زبان سام بیان می‌کند. در دنیای کهن زنان تابو بودند. کشتن جنس ماده حتی در بین حیوانات ممنوع بود و یک قداست و حرمت خاصی برای آن قائل بودند. در دنیای قدیم وقتی بین دو قبیله جنگ بود و می‌خواستند صلح کنند، زنی را به سفارت می‌فرستادند. چون قبیله به خودشان اجازه نمی‌دادند با زن درگیر شوند. حتی وقتی مردی می‌خواست از جایی رد شود، در پناه زنی رد می‌شد تا او را نکشند. رگه‌های این را در لرستان می‌بینید. در جنگ‌های قبیله‌ای وقتی جنگ بین دو طایفه آغاز می‌شود، اگر زن سربند خود را در بیاورد و به آسمان پرتاب کند، جنگ متوقف می‌شود یا به زن شلیک نمی‌کنند. داستان سیندخت از این قرار است که به عنوان سفیر می‌رود و حیله‌ها و تدابیری را به کار می‌برد، که شگفت‌انگیز است. به لحاظ روان‌شناسی جای کار دارد. وقتی به درگاه سام می‌آید؛  به همراه خود غلام، زیبارو و هدایای فراوانی می‌آورد. روسو یا ولتر می‌گوید که خداوند زنان را برای رام کردن مردان آفریده است. در چنین جایی می‌بینیم که سیندخت از این تدبیر استفاده می‌کند و زیبارویان را با خود می‌برد.

«سه بت رومی با او به یکجا بدند/ سمن پیکر و سروبالا بدند

گرفته یکی جام هر یک به کف/پر از سرخ یاقوت و در ای شگفت

به پیش سپهبد فرو ریختند/ همه یک به دیگر برآویختند»

در ادامه از تدبیر دیگر استفاده می‌کند و شروع به تعریف از سام می‌کند:

 «چنین گفت سیندخت با پهلوان/ که با رای تو پیر گردد جوان/ بزرگان ز تو دانش آموختند/ به تو تیرگی‌ها برافروختند/ به مهر تو شد بسته دست بدی/ به گرزت گشاده ره ایزدی/ گنهکار گر بود مهراب بود/ ز خون دلش دیده سیراب بود/ سر بیگناهان کابل چه کرد/ کجا اندر آورد باید بگرد»

در ادامه دست می‌گذارد روی آن ترس مذهبی او؛

« از آن ترس کو هوش و زور آفرید/ درخشنده ناهید و هور آفرید

نیاید چنین کارش از تو پسند/ میان را به خون ریختن در مبند»

این تدابیر سیندخت کارساز واقع می‌شود و گره کور را باز می‌کند. در آنجا سام می‌گوید:

«سخن‌ها چو بشنید از او پهلوان/ زنی دید با رای و روشن‌روان

به رخ چون بهار و به بالا چو سرو/ میانش چو غرو و به رفتن تذرو

چنین داد پاسخ که پیمان من/ درست است اگر بگسلد جان من

تو با کابل و هر که پیوند تست/ بمانید شادان دل و تن‌درست»

زنان خردمند در شاهنامه چه ویژگی‌هایی دارند؟

زن معیار فردوسی هم زیباست، هم خردمند و هم جنگاور است. وقتی فردوسی از زیبایی‌های زنان می‌گوید؛ باور کنید سعدی، حافظ و نظامی‌گنجوی و کسانی که شعر عاشقانه گفتند باید در مقابل توصیفات فردوسی زانو بزنند.  در مورد مهراب می‌گوید:

«ز سر تا به پایش به کردار عاج/ به رخ چون بهشت و به بالا چو ساج

بر  آن سفت سیمنش مشکین کمند/ سرش گشته چون حلقه پای‌بند

رخانش چو گلنار و لب ناردان / ز سیمین برش رسته دو ناروان

دو چشمش به سان دو نرگس به باغ/ مژه تیرگی برده از پر زاغ

دو ابرو به سان کمان طراز/ بر او توز پوشیده از مشک ناز

بهشتیست سرتاسر آراسته/ پر آرایش و رامش و خواسته»

این توصیف‌ها خیلی زیباست. شاهنامه زیباترین داستان‌های عاشقانه را در خود جای داده است. تصویر رودابه را مانند تصویر مونالیزا همه جا پخش کرده است. در زمان غزنویان هم مسعود غزنوی کاخی ساخته بود که پر از تصویر زیبارویان بود.

یا سام به سیندخت در باب رودابه چه تصاویری می‌کشد:

« تو مهراب را کهتری گر همال/ مر آن دخت او را کجا دید زال

به روی و به موی و به خوی و خرد/ به من گوی تا با کی اندر خورد

 ز بالا و دیدار و فرهنگ اوی/ بران سان که دیدی یکایک بگوی»

از چه چیز یک زن می‌گوید. فقط از زیبایی یک زن سخن نمی‌گوید. به روی و به موی و به خوی و خرد. آنانی که مجذوب فردوسی نمی‌شوند، نمی‌دانم چرا مجذوب فردوسی نمی‌شوند! به هر حال فردوسی این شگفتی‌ها را دارد.

زنان جنگاور و دلیر چگونه توصیف شده‌اند؟

زنان شاهنامه استقلال رای دارند. کتایون است که گشتاسب را انتخاب می‌کند. منیژه است که بیژن را بیهوش می‌کند و به دربار افراسیاب می‌برد. تهمینه است که رستم را انتخاب می‌کند. رودابه است که زال را انتخاب می‌کند. در زمان ساسانیان وقتی که آن پهلوانان ترک از گردیه خواستگاری می‌کنند، گردیه به پهلوان ترک می‌گوید:

«بدو گفت بهرام را دیده‌ای/ سواری و رزمش پسندیده‌ای

مرا بود هم مادر و هم پدر/ کنون روزگار وی آمد به سر

کنون من تو را آزمایش کنم/ یکی سوی رزمت نمایش کنم

اگر از در شوی یابی بگوی/ همانا مرا خود پسندست شوی» من خودم شوهر انتخاب می‌کنم و وقتی که فرنگیس مادر کیخسرو که بیوه است، الان در برخی از فرهنگ‌ها می‌بینیم که زن بیوه در تمام دودمان اجازه ندارد که ازدواج کند. کیخسرو پادشاه جهان شده است. رستم می‌رود تا نظر کیخسرو را در مورد ازدواج مادرش با فریبرز برادر سیاوش بداند. کیخسرو می‌گوید: من که باشم که با فرنگیس صحبت کنم. گفته من در او تاثیری ندارد. اصلا من در آن حد نیستم. در نهایت رستم با او صحبت می‌کند و به رستم می‌گوید که به خاطر تو می‌پذیرم و در نهایت ازدواج انجام می‌شود.

سعدی می‌گوید: «چو زن راه بازار گیرد، بزن/ وگرنه خود بنشین در خانه چو زن» اما زن شاهنامه آزادانه به شکار می‌رود و آزادانه سوارکاری می‌کند. بر اسب می‌نشیند. در جنگ‌ها شرکت می‌کند. البته در آن دوره چندان عجیب نبود و همه زنان جنگاور بودند. در تاریخ می‌خوانیم که هرودت گزارش می‌دهد که زنان سکاها طرف چپ سینه دختر را می‌سوختند تا دختران بتوانند خوب کمان بکشند.

پوشش بانوان در شاهنامه چگونه توصیف شده است؟

زنان شاهنامه شرمگین و نجیب و باحیا هستند. شیرین پوشیدگی موی خود را یک هنر می‌داند.

«مرا از هنر بود موی در نهان/ که آن را ندیدی کس اندر جهان»

یا زن معیار فردوسی این ویژگی‌ها را دارد.

«يکي آنک با شرم و باخواستست/که جفتش بدو خانه آراستست

دگر آنک فرخ پسر زايد او/ ز شوي خجسته بيفزايد او

سه ديگر که بالا و رويش بود/ به پوشيدگي نيز مويش بود»

یا اوج نجابت زنان را در داستان گردیه می‌بینیم؛ پاسخی می‌دهد که انسان را سر شوق می‌آورد. با فرهنگ ایرانی عجین است. پاسخی که گردیه می‌دهد:

«کنون بوده را سراسر شیون است/ نه هنگامه این سخن گفتن است

مرا خود به دیر اقدام شدن روی نیست / زن پاک را بهتر از شوی نیست

خردمند بی‌شرم خواند مرا/ چو خواهان بی‌آزرم داند مرا

می‌گوید قبل از اینکه چهلم برادرم بگذرد اگر من دم از ازدواج بزنم بی شرم هستم و از خواستگار می‌خواهد که چند ماه به من فرصت بده. البته گردیه آنقدر ایران‌دوست است که دوست ندارد با غیرایرانیان ازدواج کند. یعنی وقتی پهلوانان ترک از گردیه خواستگاری می‌کنند به همه جواب رد می‌دهد و وقتی گردوی از او خواستگاری می‌کند، قبول می‌کند. بدو گفت: «شوی که از ایران بود/ ازو تخمه ما نه ویران بود» ترجیح می‌دهد با یک ایرانی ازدواج کند. با دشمن برادر ازدواج کند اما با غیرایرانی ازدواج نکند.

در شاهنامه از وفاداری زنان چگونه سخن به میان آمده است؟

در مورد وفاداری و بی‌وفایی زنان خیلی بحث شده است. خصوصا زنان را بی‌وفا می‌دانند که من با این همداستان نیستم. کسانی که در اطرافشان مادر و خواهر دارند، می‌دانند و من به عنوان یک مرد این را می‌گویم که زنان از مردان وفادارترند. در شاهنامه نیز نمونه‌هایی از این وفاداری را می‌بینیم. دو نمونه خودکشی از زنان را در شاهنامه داریم. شیرین بعد از مرگ خسروپرویز در بستر او خودکشی می‌کند. منیژه هم برای فرود، پسرش خودکشی می‌کند.

و سخن آخر؟

می‌گویند که زنان ناقص‌العقل هستند. مگر مردان کامل‌العقلند؟ همه فلاسفه ما به مرحله‌ای رسیده‌اند که ایمان راسخ آورده‌اند که ناقص‌العقلند اما در شاهنامه زنان نه تنها ناقص‌العقل نیستند بلکه حتی بارها به مردان پند می‌دهند. در داستان گردیه می‌خوانیم که گردیه می‌گوید: «گرچه زنم ولی پند مردان دهم» زن بسیار خردمند که گاهی خردمندتر از مردان است. چه مردانی، وزیران. چه وزیرانی، داناترین وزیران مثل جاماسب که در شاهنامه نماد خرد و دانایی است و بعد از آن شورای جنگی که گردیه سخن می‌گوید و ترک می‌کنند. «همی گفت هرکس که این پاک زن/ سخن‌گوی و روشن دل و رایزن/تو گویی که گفتارش از دفتر است/ به دانش از جاماسب نامی‌تر است»

یا وقتی داستان آن خواستگاری پیش می‌آید و برای مشورت به نزد سرداران و مردان می‌رود: «بدو گفت هرکس که بانو تویی/ به ایران و چین پشت و بازو تویی/ نجنباندت کوه آهن زجای/ یلان را به مردی تویی رهنمای/ ز مرد خردمند بیدارتر/ زدستور داننده هوشیارتر/ همه کهترانیم و فرمان تو راست/بدین آرزو رای و فرمان توراست.  همه مردان اعتراف می‌کنند که تو از ما داناتر و بالاتر هستی.

نگاه فردوسی را اگر در بستر زمانی خودش بسنجیم، یک نگاه بسیار متعالی است که انسان از آن لذت می‌برد. شما اگر با دوره بعد از فردوسی مثل خواجه‌نظام‌الملک، غزالی، سعدی و دیگران بسنجید، می‌بینید که فردوسی نگاه زن‌ستایانه‌ای دارد، ضمن اینکه از نظر روانشناسی فراموش نکنیم، فلاسفه و ادیبانی که از زنان بد می‌گویند از نظر روان‌شناسی از زنان بد دیده‌اند. اگر نیچه از زنان بد می‌گوید؛ از سالومه بدی دیده است. اگر سعدی از زنان بد می‌گوید؛ زنی داشت که باعث شد سعدی از دست او فرار کند. واقعیت این است که اگر نگاه عادلانه‌ای به زنان داشته باشیم باید زمانی که می‌خواهیم در مورد زنان سخن بگوییم، به خواهران و مادران خودمان نگاه کنیم که چقدر زجر کشیدند و رنج بردند. 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *